نرم افزار شراب المومنین

http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQoQu3_xKN8je9bnPbyStPNYnAi6YWIYq6qU0nja1IY9f_WIYV0Wg

توضیحات

آیت الله قاضی با قرآن مانوس است و آن را شراب المومنین می داند، در توصیه به شاگردانش می فرماید:
عَلیکُم بِقرائَهِ القُران الکریم فِی اللَّیلِ بصَوتِ الحَسَنِ الحَزینِ فَهُوَ شَرابُ المُومِنین
بر شما باد به قرائت قران در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن شراب مومنان است

انگیزه تولید

دسترس پذیر کردن هر چه بیش از پیش کلام خدا در قالب نرم افزاری آفلاین، رایگان با کیفیت قابل قبول و قابلیت استفاده بصورت روزانه برای مخاطبان نوجوان تا میانسال در بستر ویندوز ۷ به بالا.

امکانات

امکانات این نرم افزار عبارت است از:
  • نمایش ترجمه قرآن کریم در زیر هر آیه
  • پخش قرائت قرآن کریم به همراه نشان دادن آیه و ترجمه مرتبط
  • دارای امکان تغییر سوره، آیه، قاری و ترجمه
  • دارای تنظیماتی همانند مکث بین آیات و تکرار آیه
  • دارای کلید های میانبر به منظور سهولت کاربری

نرم افزار شراب المومنین

نرم افزار شراب المومنین، نرم افزار رایگان قرآن کریم است که بر روی ویندوز ۷ به بالا قابل نصب است. در صورتیکه از نصب Net Framework 4.5. بر روی سیستم خود اطمینان دارید، نسخه زیر را دانلود نمایید:
Password: 123
در غیر اینصورت نسخه زیر را دانلود نمایید:
Password: 123
Quran Installer + .net Framework 4.5

دموی نرم افزار

یک پرسش

آیا با وجود وب سایتی همانند تنزیل، نیازی به نصب این نرم افزار دارم؟
شکی نیست که سایت تنزیل ارزنده است، اما مزایای غیر قابل چشم پوشی این نرم افزار:
  • عدم نیاز به اینترنت
  • نمایش تکه تکه آیه های طولانی، برای مثال آیه ۲۸۲ سوره بقره
  • کیفیت صدای بهتر
  • عدم وجود وقفه در هنگام قرائت
  • نمایش تمام صفحه قرآن کریم
  • استفاده از آخرین ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

استاد احمد ابوالقاسمی – آموزش صوت و لحن

http://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2013/12/1c209f57-33dc-46e3-af06-f18e1e976c96.jpg

 

 

استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهل و پنجم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۲:۳۶
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهل و چهارم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۲:۵۵
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهل و سوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۶:۱۰
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهل و دوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۲:۵۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهل و یکم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۱:۳۸
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهلم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و نهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۰۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و هشتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۱۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و هفتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۴۸:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و ششم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۲:۱۴
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و پنجم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۳:۱۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و چهارم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۴۵:۱۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و سوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۰۵
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و دوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۴۵:۴۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی و یکم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۰:۴۸
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سی ام (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۲۵
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیت و نهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۱۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیت و هشتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۲۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و هفتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۲۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و ششم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۷:۳۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و پنجم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۹:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و چهارم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۷:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و سوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۷:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و دوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۴۸
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیست و یکم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۴۵:۴۷
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه بیستم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۹:۴۴
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه نوزدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۱:۰۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه هجدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۰۱:۰۰:۰۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه هفدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۳:۲۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه شانزدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۲:۴۰
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه پانزدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۰:۲۵
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهاردهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۴۷:۴۸
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سیزدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۷:۳۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه دوازدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۱۸
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه یازدهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۴۰
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه دهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۳:۳۳
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه نهم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۲۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه هشتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۵:۵۰
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه هفتم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۴:۳۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه ششم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۱:۵۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه پنجم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۵۷:۴۵
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه چهارم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۰۱:۰۴:۳۲
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه سوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۰۱:۱۲:۲۹
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه دوم (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۰۱:۱۸:۲۱
استاد احمد ابوالقاسمی-آموزش صوت و لحن در تلاوت قرآن کریم جلسه اول (برنامه مصباح-شبکه رادیوئی معارف) ۰۱:۲۰:۰۱

دانلود قرائت های موسی بلال

http://www.zahra-media.ir/110/2013/02/Belal11.jpg

موسی بلال | ترتیل سوره حمد۰۰:۰۰:۲۹
موسی بلال | ترتیل سوره بقره۰۱:۳۷:۰۲
موسی بلال | ترتیل سوره آل عمران۰۰:۵۹:۲۱
موسی بلال | ترتیل سوره نساء۰۱:۰۶:۱۸
موسی بلال | ترتیل سوره مائده۰۰:۴۵:۴۲
موسی بلال | ترتیل سوره انعام۰۰:۵۰:۱۰
موسی بلال | ترتیل سوره اعراف۰۰:۴۱:۱۸
موسی بلال | ترتیل سوره انفال۰۰:۲۱:۳۱
موسی بلال | ترتیل سوره توبه۰۰:۴۳:۵۷
موسی بلال | ترتیل سوره یونس۰۰:۳۰:۲۱
موسی بلال | ترتیل سوره هود۰۰:۳۱:۰۶
موسی بلال | ترتیل سوره یوسف۰۰:۲۸:۱۷
موسی بلال | ترتیل سوره رعد۰۰:۱۴:۳۶
موسی بلال | ترتیل سوره ابراهیم۰۰:۱۳:۲۰
موسی بلال | ترتیل سوره حجر۰۰:۱۰:۲۵
موسی بلال | ترتیل سوره نحل۰۰:۲۷:۵۰
موسی بلال | ترتیل سوره اسراء۰۰:۲۳:۱۰
موسی بلال | ترتیل سوره کهف۰۰:۲۳:۰۳
موسی بلال | ترتیل سوره مریم۰۰:۱۶:۳۷
موسی بلال | ترتیل سوره طه۰۰:۲۱:۰۷
موسی بلال | ترتیل سوره انبیاء۰۰:۲۰:۲۸
موسی بلال | ترتیل سوره حجّ۰۰:۲۱:۳۹
موسی بلال | ترتیل سوره مومنون۰۰:۱۸:۰۶
موسی بلال | ترتیل سوره نور۰۰:۲۲:۰۳
موسی بلال | ترتیل سوره فرقان۰۰:۱۴:۱۲
موسی بلال | ترتیل سوره شعراء۰۰:۲۰:۳۵
موسی بلال | ترتیل سوره نمل۰۰:۱۸:۰۰
موسی بلال | ترتیل سوره قصص۰۰:۲۲:۰۳
موسی بلال | ترتیل سوره عنکبوت۰۰:۱۵:۰۴
موسی بلال | ترتیل سوره روم۰۰:۱۲:۳۸
موسی بلال | ترتیل سوره لقمان۰۰:۰۷:۵۷
موسی بلال | ترتیل سوره سجده۰۰:۰۵:۲۲
موسی بلال | ترتیل سوره احزاب۰۰:۲۰:۲۴
موسی بلال | ترتیل سوره سبأ۰۰:۱۳:۰۹
موسی بلال | ترتیل سوره فاطر۰۰:۱۲:۲۵
موسی بلال | ترتیل سوره یس۰۰:۱۰:۴۸
موسی بلال | ترتیل سوره صافات۰۰:۱۳:۳۱
موسی بلال | ترتیل سوره ص۰۰:۱۰:۵۴
موسی بلال | ترتیل سوره زمر۰۰:۱۷:۱۸
موسی بلال | ترتیل سوره غافر۰۰:۱۸:۱۴
موسی بلال | ترتیل سوره فصّلت۰۰:۱۲:۱۱
موسی بلال | ترتیل سوره شوری۰۰:۱۳:۲۰
موسی بلال | ترتیل سوره زخرف۰۰:۱۳:۱۹
موسی بلال | ترتیل سوره دخان۰۰:۰۵:۳۱
موسی بلال | ترتیل سوره جاثیه۰۰:۰۷:۳۸
موسی بلال | ترتیل سوره احقاف۰۰:۱۰:۱۹
موسی بلال | ترتیل سوره محمّد۰۰:۰۹:۱۲
موسی بلال | ترتیل سوره فتح۰۰:۰۹:۳۰
موسی بلال | ترتیل سوره حجرات۰۰:۰۵:۴۰
موسی بلال | ترتیل سوره ق۰۰:۰۵:۴۷
موسی بلال | ترتیل سوره ذاریات۰۰:۰۵:۳۹
موسی بلال | ترتیل سوره طور۰۰:۰۵:۳۶
موسی بلال | ترتیل سوره نجم۰۰:۰۶:۴۹
موسی بلال | ترتیل سوره قمر۰۰:۰۶:۴۳
موسی بلال | ترتیل سوره الرحمن۰۰:۰۸:۲۵
موسی بلال | ترتیل سوره واقعه۰۰:۰۷:۳۸
موسی بلال | ترتیل سوره حدید۰۰:۰۹:۴۹
موسی بلال | ترتیل سوره مجادله۰۰:۰۸:۴۳
موسی بلال | ترتیل سوره حشر۰۰:۰۸:۱۲
موسی بلال | ترتیل سوره ممتحنه۰۰:۰۶:۲۳
موسی بلال | ترتیل سوره صفّ۰۰:۰۳:۴۲
موسی بلال | ترتیل سوره جمعه۰۰:۰۲:۴۸
موسی بلال | ترتیل سوره منافقون۰۰:۰۳:۰۶
موسی بلال | ترتیل سوره تغابن۰۰:۰۳:۵۶
موسی بلال | ترتیل سوره طلاق۰۰:۰۵:۰۴
موسی بلال | ترتیل سوره تحریم۰۰:۰۴:۲۹
موسی بلال | ترتیل سوره ملک۰۰:۰۵:۲۷
موسی بلال | ترتیل سوره قلم۰۰:۰۵:۱۰
موسی بلال | ترتیل سوره حاقه۰۰:۰۴:۲۲
موسی بلال | ترتیل سوره معارج۰۰:۰۴:۰۰
موسی بلال | ترتیل سوره نوح۰۰:۰۴:۰۲
موسی بلال | ترتیل سوره جنّ۰۰:۰۴:۲۸
موسی بلال | ترتیل سوره مزّمّل۰۰:۰۳:۱۸
موسی بلال | ترتیل سوره مدّثّر۰۰:۰۴:۰۹
موسی بلال | ترتیل سوره قیامه۰۰:۰۲:۴۶
موسی بلال | ترتیل سوره انسان۰۰:۰۴:۱۰
موسی بلال | ترتیل سوره مرسلات۰۰:۰۳:۱۸
موسی بلال | ترتیل سوره نبأ۰۰:۰۳:۱۱
موسی بلال | ترتیل سوره نازعات۰۰:۰۳:۰۷
موسی بلال | ترتیل سوره عبس۰۰:۰۲:۳۸
موسی بلال | ترتیل سوره تکویر۰۰:۰۱:۴۶
موسی بلال | ترتیل سوره انفطار۰۰:۰۱:۲۳
موسی بلال | ترتیل سوره مطفّفین۰۰:۰۲:۴۶
موسی بلال | ترتیل سوره انشقاق۰۰:۰۱:۵۱
موسی بلال | ترتیل سوره بروج۰۰:۰۱:۴۸
موسی بلال | ترتیل سوره طارق۰۰:۰۱:۰۶
موسی بلال | ترتیل سوره اعلی۰۰:۰۱:۰۸
موسی بلال | ترتیل سوره غاشیه۰۰:۰۱:۳۲
موسی بلال | ترتیل سوره فجر۰۰:۰۲:۲۲
موسی بلال | ترتیل سوره بلد۰۰:۰۱:۱۵
موسی بلال | ترتیل سوره شمس۰۰:۰۱:۰۱
موسی بلال | ترتیل سوره لیل۰۰:۰۱:۱۳
موسی بلال | ترتیل سوره ضحی۰۰:۰۰:۴۴
موسی بلال | ترتیل سوره انشراح۰۰:۰۰:۲۷
موسی بلال | ترتیل سوره تین۰۰:۰۰:۳۷
موسی بلال | ترتیل سوره علق۰۰:۰۱:۰۵

نرم افزار قرآنی سراج ۳

خوشبختانه روند گسترش علوم فناوری اطلاعات و رایانه ای به شکلی بوده است که تاکنون شاهد تولیدو عرضه نرم افزار های قرآنی تخصصی  زیادی با طیف امکانات گسترده بوده ایم ، ولیکن در این عرصه شاهد نرم افزار های کمی با رویکرد استفاده غیر تخصصی تولید شده است، از این رو تصمیم گرفتیم تا نرم افزارقرآنی ساده با کاربری آسان و کم حجم و کاربر پسند و قابل استفاده برای عموم قرآن دوستان تهیه کنیم
طراحی و ساخت :علی گوهر صمیمی
با تشکر ویژه از دوست عزیزم آقایLovermohamad
و با تشکر از پرتال قرآنی انهار
پایگاه اطلاع رسانی دفتر  حضرت استاد حسین انصاریان
www.v-metal-goran.blogsky.com
و برادران شرکت صافات که از طرح گرافیکی شان در طراحی این مجموعه استفاده گردید
و  مسئولین محترم و دوستان عزیز انجمن های پرتال اینترنتی راسخون

رمز فایل

www.rasekhoon.net

پرسش و پاسخ

صادقیان: به توهین‌ها عادت کرده‌ام/ صحبت‌های رحمتی با من برادرانه بود

هافبک نفت تهران گفت: صحبت‌هایی که دروازه‌بان استقلال قبل از زدن پنالتی با من انجام داد صحبت‌هایی برادرانه بود.

به گزارش خبرنگار ورزشی ایفنام، پیام صادقیان پس از شکست نفت مقابل استقلال در جام حذفی در ضربات پنالتی گفت: در هر صورت بازی به پنالتی کشید و متاسفانه ضربات پنالتی شانسی است و نمی‌توان کاری کرد.

وی در مورد اینکه هواداران استقلال الفاظ بدی را در مورد او به کار بردند، گفت: من دیگر به این توهین‌ها عادت کرده‌ام. آنها هر چه از دهانشان برمی‌آید می‌گویند اما مهم نیست. این مسائل هم در فوتبال است و باید آن را تحمل کرد ضمن اینکه من امسال اصلا حاشیه‌ای ندارم و کار خودم را انجام می‌دهم وکاری هم به کار کسی ندارم.

صادقیان در مورد قضاوت داور مسابقه گفت: در دو صحنه باید داور پشت ١٨ قدم استقلال خطا می‌گرفت که این کار را انجام نداد. اگر کارشناسان داوری تائید نکنند که آن دو صحنه خطا بود من دیگر پایم را در زمین چمن نمی‌گذارم.اما اگر بود چی؟ اگر داور آن خطاها را می‌گرفت از کجا معلوم که ضربات کاشته ما گل نمی‌شد.

بازیکن نفت در مورد اینکه منصوریان پس از اعتراضات او به داور چه صحبتی با وی انجام داد، گفت: صحبت خاصی نبود.

وی یادآور شد: زمین کیفیت مناسبی نداشت و ما هم از آن ناراضی هستم اما چرا بازی در ورزشگاه آزادی برگزار نشد را از سرپرست تیم بپرسید. به شخصه معتقدم زمین خوب نبود و وزش باد هم در بازی امروز تاثیرگذار بود.

صادقیان در مورد اینکه رحمتی قبل از پنالتی‌اش چه صحبتی با وی انجام داد،‌گفت: چیز خاصی نبود و صحبت‌های برادرانه بود.

وی همچنین در مورد از دست دادن یک موقعیت ایده‌ال در دقایق پایانی گفت: در یک منطقه از زمین چمن کنده شده بود و توپ با برخورد آن پله شد و به بالای دروازه‌ رفت.

صادقیان در پایان گفت: خیلی پدرم را به یاد نمی‌آورم و او را از موقعی به یاد دارم که مریض بود و خاطرات خوبی از او ندارم. با این حال سعی می‌کنم در زندگی‌ام آنچه پدرم لایقش بود انجام دهم تا آن دنیا سربلند باشد.

زندگی نامه بیل گیتس

ویلیام هنری گیتس سوم مشهور به بیل گیتس (Bill Gates) رئیس و موسس شرکت مایکروسافت می باشد. در حال حاضر مایکروسافت با بیش از چهل هزار کارمند در شصت کشور جهان و با درآمد خالص 25.3 میلیارد دلار در پآیان سال مالی 2001 یکی از موفقترین شرکتهای آیالات متحده امریکا و یکی از راهبران صنعت کامپیوتر بوده است. بیل گیتس در 28 اکتبر سال 1955 در یک خانواده متوسط در شهر سیاتل امریکا متولد شد.پدر بیل ،  ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشنآیان شهر سیاتل است و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضا هیئت مدیره United Way International بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت. بیل گیتس در این خانواده و در کنار دو خواهر خود رشد کرد.گیتس در کودکی بیشتر وقت خود را در کنار مادربزرگ خود گذراند و از او تاثیر بسیار گرفت. او از همان دوران کودکی خود روحیه رقابت طلبی خود را نشان داد و سعی می کرد تا در هر زمینه ای از دوستان خود پیش باشد. گیتس تحصیلات ابتدای خود را در مدرسه عمومی Lakeside پشت سر گذاشت و در آنجا بود که با کامپیوتر آشنا شد. در آغاز یکی سالهای تحصیلی مسئولان مدرسه Lakeside تصمیم گرفتند با کمک خانواده دانش آموزان، یک ترمینال ک

امپیوتر اجاره کنند و در اختیار دانش آموزان قرار بدهند. در این هنگام بیل گیتس با کامپیوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت کسب کرد و در سیزده سالگی اولین نرم فزار خود را که یک بازی ساده بود نوشت. گیتس به همراه دوست خود پل آلن (Paul Allen ) که دو سال از گیتس بزرگتر بود و در زمینه سخت افزار کامپیوتر هم مهارت داشت، بیشتر وقت خود را به برنامه نویسی در اطاق کامپیوتر Lakeside میگذراند. گیتس در سال 1973 وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استیو بالمر (Steve Ballmer) که در حال حاضر مدیر عامل مایکروسافت است آشنا شد. گیتس زمانی که در هاروارد بود یک نسخه از زبان BASIC را برای کامپیوتر MITS Altair طراحی کرد. بیل گیتس در سال 1975 به همراه دوست دوران کودکی خود پل آلن شرکت کوچکی بنام Microsoft با شعار "در هر خانه یک کامپیوتر" ایجاد کرد. مایکروسافت انواع زبانهای برنامه سازی را برای کامپیوترهای مختلف تولید میکرد. در آن زمان مایکروسافت فقط 40 کارمند داشت که شبانه روز بشدت کار میکردند و کل فروش آن فقط 2.4 میلیون دلار در سال بود.

در سال 1980 شرکت IBM برای اینکه از بازار کامپیوترهای شخصی عقب نماند تصمیم گرفت تا کامپیوتر خود را که PC نام گرفت و کامپیوترهای امروزی نیز مبتنی بر آن هستند،  بسازد و وارد بازار کند. IBM تصمیم گرفت تا کار نرم افزار آن را به عهده شرکت دیگری بگذارد. این بود که شاهین خوشبختی بر دوش مایکروسافت نشست و IBM قراردی با شرکت کوچک مایکروسافت بست تا نرم افزارهای سازگار با کامپیوترهای شخصی IBM تولید کند. کامپیوتر های جدید IBM از پردازنده های 16 بیتی 8088 شرکت اینتل استفاده میکرد. بنابراین مایکروسافت برای فروش زبانهای برنامه سازی خود به یک سیستم عامل 16 بیتی نیاز داشت.در آن زمان شخصی بنام تیم پاترسون در کارگاه خانه خود یک کامپیوتر 16 بیتی کوچک ساخته بود و برای آن یک سیستم عامل ساده 16 بیتی نوشت که نام DOS 86 را برای آن انتخاب کرده بود. بیل گیتس کلیه حقوق سیستم عامل DOS 86 را با قیمت 75 هزار دلار بدست آورد. بیل گیتس و پل آلن سیستم DOS 86 را متناسب با کامپیوتر های شخصی IBM تغییر دادند و امکانات بیشتری را به آن افزودن و از آن یک سیستم عامل قوی16 بیتی ساختند. مایکروسافت این سیستم عامل را MS-DOS نامید. MS-DOS برروی کامپیوترهای ش

خصی IBM جای گرفتند و IBM درصدی از فروش کامپیوترهای PC خود را برای استفاده از MS-DOS به مایکروسافت می پرداخت. و رفته رفته امپراتوری آقای بیل گیتس بر روی MS-DOS بنیان نهاده شد. بعدها مایکروسافت با تولید سیستم عامل گرافیکی Windows و محصولات موفق دیگر گامهای بزرگتری بسوی موفقیت برداشت.طبق آخرین آمار بیش از 95 درصد از دارندگان کامپیوترهای شخصی در سراسر جهان از محصولات مختلف مایکروسافت استفاده میکنند. درحال حاضر بیل گیتس با بیش از 50 میلیارد دلار،  ثروتمندترین مرد دنیا شناخته شده است. او این مقام را چندین سال است که حفظ کرده. یکی از دلایل موفقیت مایکروسافت به گفته خود گیتس استخدام افراد با هوش در این شرکت است. گیتس زمانی که فقط 19 سال داشت مایکروسافت را مدیریت میکرد. او بقدری کار میکرد که حتی گاهی چند روز محل کار خود را ترک نمی کرد و به همراه کارمندان خود بسختی برروی پروژه های مختلف و سفارش مشتریان کار میکرد. گیتس در سال 1994 با ملیندا فرنج گیتس ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر (متولد سال 1996) و یک پسر (متولد سال 1999) بوده است.بیل گیتس راه مادر خود را ادامه داد و بهمراه همسر خود چندین موسسه خیره در سراسر دنیا تاسیس

کرد. هم اکنون بیل گیتس همراه همسر و فرزندان خود در شهر سیاتل ساکن است.

زندگینامه کوپرنیک


نیکولاس کوپرنیک در 19 سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربیت و پرورش او به دست عمویش انجام گرفت، عمویش که یکی از کشیشان بزرگ بود او را برای تحصیل به دانشگاه کراکووی فرستاد کوپرنیک در 23 سالگی برای تحصیل در رشته طب به دانشگاه پادو وارد شد و ضمناٌ در دانشگاه بولونی تحصیل نجوم می کرد طولی نکشید که در اثر بروز استعداد خویش یک کرسی تدریس ریاضیات را به دست آورد.

کوپرنیک در سن 25 سالگی به شهر رم آمد او در دانشگاه رم استاد اخترشناسی شد و به شاگرادنش علوم آسمان شناسی نقل شده از دورانهای پیشین را که اختر شناس یونانی بطلمیوس حدود 1370 سال قبل از زمان او بنیان نهاده بود تدریس می کرد در تصویر یطلمیوس از نظام عالم زمین مرکز عالم است و سیارات هر یک در دایره ای که شعاع آن فاصله سیاره تا زمین است به گرد زمین می چرخند. این نظریه پاکیزه و مرتب بود و می شد از آن برای محاسبات مداری سیاره ها نیز استفاده کرد اما هر چه که بود نظریه ای غلط بود و باید 1700 سال می گذشت و مشاهدات نجومی با دقت کافی امکان پذیر و انجام می شد تا زمینه به زیر سؤال رفتن آن فراهم می گردید آغازگر انقلاب علمی که سرانجام علم یونان را از تخت به زیر کشید نیکولاس کوپرنیک بود که با کار خود انسان اندیشگر را در مسیر خلاقیت بهتری قرار داد. بر اساس نظریه بطلمیوس عالم از شرق به غرب به دور زمین می گردد ولی کوپرنیک خود از آنچه که درس می داد ناراضی بود بسیاری از چیزهایی که او مشاهده کرده بود با این فرضیه قابل توجیه و بیان نبود و خود فرضیه نیز دارای تضادها و تناقضهایی بود مثلاٌ چرا ستارگاه در مقایسه با ماه سریعتر حرکت می کردند

تا در مقایسه با خورشید؟ به همین جهت تصمیم گرفت کرسی استادی خود در دانشگاه را ترک کند تا بتواند عمیق تر و اصولی تر به پژوهش در دانش اختر شناسی بپردازد.

او در سال 1501 پس از چند سال تحقیق در ایتالیا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولی کلیسای جامع شهر فرائن بورگ در پروسیا و دبیر و مشاور عمویش در منطقه ارم لند به کار پرداخت او به عنوان کشیش کلیسای شهر مراسم مذهبی را رهبری می کرد و به عنوان پزشک به معالجه بیماران می پرداخت به عنوان مخترع یک سیستم جدید سدبندی و ذخیره آب با یک آسیای آبران اختراع کرد که بوسیله آن آب آشامیدنی از یک رودخانه که در فاصله 3 کیلومتری قرار داشت به داخل شهر هدایت می شد و بالاخره به عنوان ریاضیدان و حسابدار یک روش پولی سکه ای جدید برای پروسیای غربی و پادشاهی لهستان بنا نهاد. از آنجایی که نخستین تلسکوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود برای پژوهش در زمینه حرکات اجرام آسمانی تنها به چشمان خود متکی باشد او برای اینکار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج کلیسا شکافهایی در سقف ایجاد کنند او می توانست شبها مشاهده کند که ستارگان چگونه بر فراز این شکافها عبور می کنند وی در سال 1507 دریافت که اگر به جای زمین خورشید مرکز عالم فرض شود جداول نجومی موقعیت مکانی سیارات با دقت بس بهتری قابل محاسبه است. ترتیب جدیدی که کوپرنیک برای موقعیت سیارات

بر پایه افزایش فاصله آنها تا خورشید در نظر گرفت - یعنی ترتیب:عطارد، زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری و زحل جای ترتیب قبلی در نظریه زمین مرکزی را گرفت بنابر اصل پیشنهادی کوپرنیک چنانچه مدار گردش زمین به دور خورشید از مدارات مشتری و زحل تنگ تر باشد زمین متناوباٌ‌ از آنها پیش افتاده، سبب می شود آن دو در آسمان شب در حال چرزخش در جهت معکوس به نظر آیند دیگر اینکه پدیده تقدیم اعتدالین را اینک می شد با فرض تکان خوردن زمین(لرزش خفیف شبیه لرزش ژله) حین چرخش به دور محور خود توضیح داد.

اعتدالین به هنگام عبور خورشید از صفحه مدار بر استواری زمین رخ می دهند و برابری طول شب و روز در سراسر کره زمین را سبب می شوند اعتدال بهاری حوالی اول فروردین ماه و اعتدال پاییزی در حوالی آخر شهریور رخ می دهد مشکل در آن زمان این بود که اعتدالین هر سال اندکی زودتر رخ می دادند و نظریه قدیمی بطلمیوس قادر به توضیح آن رویداد نبود پیدایش فصول سال نیز اگر زمین در سال یکبار به دور خورشید می چرخید و محور آن با راستای قرار گرفتن خورشید زاویه می ساخت، بهتر قابل توضیح بود کوپرنیک تقریباٌ‌ چهل سال برای تکمیل پژوهشهای اختر شناسی خود وقت صرف کرد با پایان یافتن پژوهشها ثابت کرد که تصویر جهانی بطلمیوس اشتباه است خورشید و سایر ستارگان فقط در ظاهر به دور زمین می گردند کوپرنیک ثابت کرد که در حقیقت این خورشید است که در مرکز جهان ما قرار دارد و زمین - مانند معدودی از اجرام آسمانی بزرگ دیگر که او مشاهده کرده بود - به دور خورشید در گردش است او این سیاره ها را پلانت نامید که از واژه ای یونانی به معنای مهاجر گرفته شده است که شامل سیاراتی است که پیش از این ذکر شد. کوپرنیک در باره ماه فرضیه بطلمیوس را تائید می کرد و به این باور بود که ماه

واقعاٌ‌ به دور زمین می چرخد در حالیکه زمین به دور خورشید می گردد و ماه به عنوان قمر زمین به همراه آن به دور خورشید می گردد کوپرنیک تا اواخر مر خود از چاپ کامل نظرات خارق العاده خویش خودداری کرد و تنها در سال 1543 بود که گفتار در باره چرخش کرات سماوی او انتشار یافت.

افکار آماده در کتاب کوپرنیک بنیادی تر از آن بود که بتوان آنها را جدی گرفت یک نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بیماری به دست او رسید چون او در این آزمایش بیش از 70 سال سن داشت و مفلوج و تقریباٌ‌ نابینا بود بعید به نظر می رسید که موفق به دیدن این این اثر بزرگ چاپی شده باشد اثر ی که او برای خلق و ایجاد آن تمام عمرش را صرف کرده بود. کوپرنیک در 24 مه سال 1543 هنگامی که فقط چند روزی از انتشار کتابش می گذشت وفات یافت. گوپرنیک بدون آنکه بداند چه خدمت ارزنده ای به جهان بشریت کرده دار فانی را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت 150 سال از مرگش دانشمندان اندیشه های او را پذیرفتند. کوپرنیک امروزه بیش از چهار سده پس از مرگش، یکی از بزرگترین ها در قلمرو دانش به شمار می رود. 

زندگینامه ارشمیدس (Archimedes) 212 ق.م - 278 ق.م


 

 

ارشمیدس یکی از بزرگترین دانشمندان ریاضی و مکانیک در عصر خودش بود. پدرش فیدیاس که منجم بود او را برای آموزش از سیراکوز به مدرسه ریاضیات اسکندریه فرستاد. شهر اسکندریه را اسکندر مقدونی در سال 323 ق.م در زمان حمله و حرکت به سوی شرق بر کرانه مدیترانه در خاک مصر ساخت. این شهر پس از رکود آتن - پایتخت یونان - مرکز علم و تجارت شد و بزرگانی چوت اقلیدس و بطلمیوس و ارشمیدس را تربیت کرد. این شهر حتی موقعی که به دست مسلمانان فتح شد، از مراکز مهم علوم یونانی بود و در انتقال علم و اندیشه یونانی به فرهنگ و تمدن اسلامی نقش مهمی داشت. درباره خصوصیات زندگی ارشمیدس اطلاعات زیادی در دست نیست. اما علاقه اش به ریاضیات و مسائل علمی مکانیک سبب شده است که کارهای با ارزشی از او باقی بماند. گفته می شود که وقتی به مسأله ای علاقمند می شد از خوردن و خفتن غافل می شد و چنان خود را سرگرم کار و حل مشکل می کرد که هر مسأله دیگری او را از کار باز نمی داشت. وقتی که ارشمیدس روی شنهای ساحل دریا اشکال هندسی خود را رسم کرده بود سربازی بدون توجه با راه رفتن روی شنها اشکال او را لگد کرد و ارشمیدس چنان اعتراض کرد که موجب خشم سرباز شد و سرباز با شمشیرش به

ارشمیدس حمله کرد و او را کشت. از آثار علمی او می توان کشف قانون مایعها و گازها (معروف به قانون ارشمیدس در شاره ها)، تعیین جرم حجمی طلا و نقره و بعضی فلزات دیگر و اختراع پیچ مخصوص حلزونی شکل به نام پیچ ارشمیدس برای بالا بردن آب اشاره کرد.

 همچنین تألیف کتابهایی از جمله اصول مکانیک - درباره اجسام شناور - درباره کره و استوانه - اندازه گیری دایره و پیچها از دیگر کارهای برجسته این دانشمند دوران باستان است.

زندگینامه خواجوی کرمانی

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود معروف به خواجوی کرمانی (زاده: 689 - درگذشت: 753 ه.ق.) یکی از شاعران بزرگ سده هشتم است.مقبره او در تنگ‌الله اکبر شیراز است. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوه سخن پردازی خواجو و شباهت شیوه سخنش با او مشهور است.

استاد غزل سعدی ست نزد همه کس اما

دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو

در سال 689 هجری قمری کمال‌الدین ابوالعطا محمد بن علی متخلص به خواجوی کرمانی شاعر برجسته‌ی ایرانی به دنیا آمد. وی فضایل مقدماتی را در کرمان کسب کرد و سپس راهی شیراز شد و از محضر پرفیض علمای آن دیار توشه‌ها اندوخت. او چندی نیز در اصفهان رحل اقامت افکند. خواجو در سال 753 هجری وفات یافت و در شیراز مدفون گردید. وی را در جوار دروازه قرآن شیراز بر دامنه‌ی کوه الله‌اکبر دفن کرده‌اند.

اشعار عارفانه‌ی خواجو بسیار زیبا و گاه حیرت‌انگیزند. او در اشعار خود معانی عرفانی زیبا را به همراه تصاویر ناب ارایه می‌کند. خواجوی کرمانی درمثنوی از نظامی پیروی می‌کند ولی روان‌تر از او می‌سراید. مثنوی همای و همایون، منظومه‌ی گل و نوروز، کمال نامه، روضة الانوار و گوهر نامه عناوین مهم‌ترین آثار اویند.

برخی از آثار او حتی مورد اقبال شاعران بنامی چون حافظ قرار گرفته است، چنان‌که بیش از 120 غزل حافظ با استقبال از آثار خواجو سروده شده است. وی در سرودن غزل، قصیده و مثنوی توانایی داشته اما به جهت این ‌که در فاصله‌ زمانی زندگی دو شاعر گران‌قدر یعنی سعدی و حافظ، می‌زیسته تقریباً گمنام واقع شده و مقام شاعری وی چنان ‌که باید شناخته نشده است.

 

درد محبت

درد محبت، درمان ندارد           راه مودت، پآیان ندارد

از جان شیرین ممکن بود صبر           اما ز جانان امکان ندارد

آن را که در جان عشقی نباشد           دل بر کن از وی کو جان ندارد

ذوق فقیران خاقان نیابد           عیش گدآیان سلطان ندارد

ای دل ز دلبر پنهان چه داری           دردی که جز او درمان ندارد

باید که هر کو بیمار باشد           درد از طبیبان پنهان ندارد

در دین خواجو مؤمن نباشد          هر کو به کفرش ایمان ندارد

در عالم وحدت

مرغ جان را هر دو عالم آشیانی بیش نیست           حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست

از نعیم روضه‌ی رضوان غرض دانی که چیست          وصل جانان، ورنه جنت بوستانی بیش نیست

گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده‌وار           باز می‌گویم سری بر آستانی بیش نیست

آن‌چنان در عالم وحدت نشان گم کرده‌ام           کز وجودم این‌که می‌بینی نشانی بیش نیست

چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت           کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست

گفتمش چشمت به مستی خون جانم ریخت گفت           گر چه خون‌خوارست آخر ناتوانی بیش نیست

گر به جان قانع شود در پایش افشانم روان           کان‌چه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست

یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار          زان‌که از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست

بابا طاهر عریان زندگینامه


بابا طاهر عریان همدانی یکی از شاعران اواسط قرن 5 هجری قمری است که ولادت او اواخر قرن 4 می باشد. درباره زندگانی این شاعر عارف اطلاعات دقیقی در دست نیست. تنها روایتها و داستانهایی از مقام علمی و عرفانی این شاعر وجود دارد و گفته اند که به این دلیل به او عریان می گفتند چون از علایق دنیا دست کشیده بود و گفته شده که او معاصر با پادشاهی طغرل بیک سلجوقی بوده و این پادشاه ملاقاتهایی با بابا طاهر داشته است.

با دقت کردن در رباعیات او می توان به برخی از احوال او پی برد. به عنوان مثال او در این رباعی فرموده است: "نصیحت بشنو از پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو"، متوجه می شویم که نام پدر او فریدون بوده است و همچنین گفته شده که بابا طاهر فرزندی به نام فریدون داشته که در زمان حیات او فوت شده که در سوگواری او گفته: "فریدون عزیزم رفته از دست  /  بوره کز نو فریدونی بسازیم" که معنای آن این است که فریدون عزیزم از دست رفته و از خدا فرزندی دیگر بطلبیم و نکته دیگر از زندگانی بابا طاهر این است که او روزها را بیشتر در کوه و بیابان می گذرانده و شبها را به عبادت و ریاضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات این شاعر عارف نظریه های مختلفی بیان شده و به طور یقین نمی توان سال وفات او را مشخص کرد.

مقبره بابا طاهر در شهر همدان قرار دارد و نزدیک بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است. اینک چند مورد از روایتها و داستانهایی که در مورد بابا طاهر عریان بیان شده است ذکر می کنیم.

حکایت اول: گویند شاه سلجوقی (طغرل بیک) در دوران سفر و فتوحاتش به شهر همدان می رسد و به خدمت بابا طاهر، از او پند و اندرزی خواست. بابا طاهر به او گفت من با تو آن را می گویم که خدای متعال در قرآن فرمود: "انّ اللهَ یَأمُرُکُم بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ" با بندگان خدا عدل و احسان کن و سپس بابا طاهر لوله ابریقی را که با آن وضو می گرفت شکست و به جای انگشتر در انگشت طغرل کرد و گفت برو به یاری خدا پیروز خواهی شد و گویند تا زمانی که آن انگشتر در دست او بود پیوسته در جنگها فاتح و پیروز بود چون آن شکست، او هم در جنگها شکست خورد.

حکایت دوم: گویند طاهر در آغاز جوانی روزی با شوق و علاقه بسیار به مدرسه ای وارد شد و تصمیم به فراگیری علم و دانش گرفت اما هنگامی که سخنان علمی طلاب را با شوق فراوان می شنید مطالب آنها را نمی فهمید لذا به یکی از طلاب گفت شما چه می کنید که به این علوم آگاه می شوید آن شخص به شوخی به او گفت: بسیار رنج و زحمت می کشیم، در این حوض یخ را شکسته و در سرمای شب غسل کرده و چهل بار سر را در آب فرو می بریم چون بیرون می آییم اسرار این علوم بر ما معلوم و فراگیری آن بر ما آسان می شود. بابا طاهر ساده دل با عشق و شوق به معرفت الهی این سخنان به شوخی را حقیقت دانست و چون شب شد در هنگام خواب طلاب به مدرسه آمد و یخ حوض را شکست و در آب غسل کرد و چهل بار سر را در آب فرو برد و چون از این کار فارق شد شعله ای از آسمان فرود آمد و به قلب او وارد شد و پنهان گردید و توانست در راه عرفان و شناخت به مقام بالایی رسید.

حکایت سوم: درویشی قصد دیدار بابا طاهر کرد و برای دیدن او به کوه همدان شتافت، مسافتی را پیمود تا به خدمت طاهر رسید. دید همه اطراف طاهر را برف گرفته و لیکن اطراف او تا حدی بر اثر حرارت بدن طاهر برفها آب شده و زمین خشک است چون نزدیک ظهر شد درویش گرسنه بود و با خود فکر کرد که امروز گرسنه خواهم ماند زیرا نزد طاهر هیچ غذایی نیست. طاهر از فکر او آگاه شد و گفت ای درویش اکنون وقت ظهر است نماز را به جا آوریم و در فکر شکم مباش که روزی را خدا می رساند چون از خواندن نماز فارق شدند درویش دید به دعای بابا طاهر جوی آبی پدید آمد و سفره ای کنار آن جوی پهن شد و غذاهای گوناگون و معطر در آن سفره چیده شد. طاهر گفت: درویش بسم الله. هم اینکه درویش دست به غذا برد غذا از نظرش پنهان شد او فکر کرد که طاهر سحر می کند. ولی طاهر از فکر او آگاه شد و به او گفت: نه درویش سحر نیست تو بدون نام مولی دست به غذا بردی بسم الله بگو. چون درویش بسم الله گفت غذا ظاهر شد و درویش و طاهر از آن غذا میل نمودند.

ویژگی سخن 

اشعاری که از بابا طاهر باقی است رباعیاتی است که به لهجه لری سروده شده است. با خواندن این اشعار متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده و بی پیرایه خود نیکو کاری، خیر خواهی و احسان و ترک ظلم و ستم به خلق را به خوبی بیان کرده، او عشق و ایمان و دلباختگی خود به مذهب شیعه و توسل به ائمه اطهار و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بیان می کند که خواننده از خواندن رباعیات خسته نمی شود و ناله جانسوز طاهر یکی از انوار عشق الهی است که در کلمه به کلمه اشعار او این انوار را می بینیم و سوزش و آتش آن را حس می کنیم.

معرفی آثار

از بابا طاهر مجموعه ای از سخنان او به زبان عربی باقی مانده است که در آن عقاید عرفانی را در علم و معرفت و عبادت بیان کرده است و همچنین مجموعه ای که شامل سروده های او به زبان لری است از او به یادگار مانده است.

 

گزیده ای از اشعار

غزل

که صد دفتر ز کونین از برستم

که آذر در ته خاکسترستم

جفای دوست را خواهان نزستم

که این نه آسمانها مجمرستم

به چهره خوشتر از نیلوفرستم

به داغ دل چو سوزان اخگرستم

نه بهر دوستان سیم و زرستم

ولی بی دوست، خونین ساغرستم

که مرغ خوگر باغ و برستم

دلی لبریز خون اندر برستم              دلا در عشق تو صد دفترستم

منم آن بلبل گل ناشکفته

دلم سوجه ز غصه ور بریجه

مو آن عودم میان آتشستان

شد از نیل غم و ماتم دلم خون

درین آلاله در کویش چو گلخن

نه زورستم که با دشمن ستیزم

ز دوران گر چه پر بی جام عیشم

چرم دایم در این مرز و در این کشت

منم طاهر که از عشق نکویان

 

***

قصیده

به تن عود و به سینه مجمرستم

به هفتاد و دو ملت کافرستم

همی مشتاق بار دیگرستم

وز ایشان در رگ جان نشترستم

که حسرت سایه و محنت برستم

یکی بی سایه نخل بی برستم

به پیکر هر سر مو خنجرستم

اگر خرسند گردم کافرستم

فروزنده تر روشن ترستم

که دوزخ جز وی از خاکسترستم

پریشان مرغ بی بال و پر ستم

چو طفل بی پدر بی مادرستم

در ین عالم ز هرکس کمترستم

که از سوز جگر خنیاگرستم

همه خار و خسک در بسترستم

چو مؤمن در میان کافرستم

به گرمی چون فروزان اخگرستم

و یا پژمان گل نیلوفرستم

به شهر دل یکی صورت پرستم

به خوبی آفتاب خاورستم

که مو تا جان ندادم وا نرستم

ازین رو نام بابا طاهرستم                بتا تاز ار چون تو دلبرستم

اگر جز مهر تو اندر دلم بی

اگر روزی دو صد بارت بوینم

فراق لاله رویان سوته دیلم

منم آن شاخ بر نخل محبت

نه کار آخرت کردم نه دنیا

نه خور نه خواب دیرم بی تو گویی

جدا از تو به حور و خلد و طوبی

چو شمعم گر سر اندازند صد بار

مرا از آتش دوزخ چه غم بی

سمندر وش میان آتش هجر

درین دیرم چنان مظلوم و مغموم

نمی گیرد کسم هرگز به چیزی

به یک ناله بسوجم هر دو عالم

به بالینم همه الماس سوده

مثال کافرم در مؤمنستان

همه سوجم همه سوجم همه سوج

رخ تو آفتاب و مو چو حربا

به ملک عشق روح بی نشانم

رخش تا کرده در دل جلوه از مهر

بمیرا دل که آسایش بیابی

من از روز ازل طاهر بزادم

 

دو بیتی

 

اگر یار مرا دیدی به خلوت                                       بگو ای بی وفا ای بی مروت

گریبانم ز دستت چاک چاکو                                        نخواهم دوخت تا روز قیامت

***

فلک نه همسری دارد نه هم کف                            به خون ریزی دلش اصلاً نگفت اف

همیشه شیوه کارش همینه                                                 چراغ دود مانیرا کند پف

***

فلک! در قصد آزارم چرایی                                          گلم گر نیستی خارم چرایی

تو که باری ز دوشم برنداری                                          میان بار، سر بارم چرایی

***

ز دل نقش جمالت در نشی یار                                 خیال خط و خالت در نشی یار

مژه سازم به دور دیده پر چین                                            که تاونیم در نشی یار

***

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ                                     اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند                                       در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

لودویک وان بتهوون

 

لودویک وان بتهوون در شهر بُن از شهرهای آلمان . یوهان پدر بتهوون خواننده بود و در دربار کلن کار می کرد. یوهان بتهوون را از چهار سالگی به پیانو آشنا کرد وتا ? سالگی همه قواعد را که از موسیقی می دانست به وی آموخت. بتهوون در ?? سالگی به عضویت ارکستر درابر کلن انتخاب شد.

 

در سال ???? میلادی در سن ?? سالگی به وین رفت و در آنجا به حضور موتسارت رسید و از او چندین درس موسیقی فرا گرفت. چندی بعد مادرش مرد. لذا او تحصیل موسیقی را قطع کرد به بن برگشت ولی دفعه دوم که بتهوون توانست به وین برود، موتسارت مرده بود که بعد از موتسارت بزرگترین آهنگساز وین، هایدن بود که در نزد او مشغول به تحصیل موسیقی شد و به مجالس اشراف راه یافت. در سال ???? پرنس لیخونسگی او را به قصرش برد، بتهوون دو سال نزد پرنس بود. بزرگترین حادثه عشقی بتهوون این بود که در سی سالگی به دکسترسی با نام جولیا خویجیاری دل باخت و سونات که بعدها به نام سونات مهتاب معروف شد برای او ساخت.

 

بتهوون از آن مردانی بود که سعی میکرد احساسات و حب و بغض خود را تعدیل کند یا مخفی نگهدارد. محیط اشرافی و تشریفات معمول آن زمان به نظر بتهوون زاید بود، با اینکه از کلیه رسوم درباری آگاه بود ولی کمتر رعایت می کرد. یکی از مهمترین عامل بدبینیهای بتهوون سنگینی گوش او بود، وقتی که در سن ?? سالگی احساس کرد که نمی شنود و نمی تواند ساخته های خود را بیان کننده احساسات او بودند درک کند، تحمل زندگی برایش مشکل شد.

 

نخستین اثر بزرگ بتهوون سنفونی شماره ? بود. در سال ???? نخستین اپرای بتهوون به نام فیدلیو با موفقیت روبرو شد، سنفونی چهارم و پنچم و ششم را در همین سالها به وجود آورد تا اینکه در سال ???? به کلی کر شد و ارتباطش با دنیای اصوات قطع شد.

 

در سال ???? با همه بدبختیها و علیرغم کری، بتهوون سنفونی نهم (کورال) و میساسولمیسیس دو اثر بزرگ خود را در موسیقی سنفنیک و آوازی ایجاد کرد و این آهنگها یک افتخار ابدی برای او باقی گذاشتند. بتهوون از شدت تنگدستی می خواست سنفونی نهم را در ازای ?? لیره به انجمن فیلارمونیک لندن بفرشد. در سال ???? بتهوون بیمار شد، ناچار شدند او را تحت عمل جراحی قرار دهند ولی حال او بهتر نشد و بلاخره در ?? مارس ???? چشم از جهان فرو بست.

زندگینامه ملک الشعرای بهار

میرزا محمد تقی بهار مشهور به ملک الشعرا در روز سیزدهم ربیع  الاول سال 1266 شمسی در شهر مقدّس مشهد به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا محمد کاظم متخلص به صبوری و ملقب به ملک الشعرا بود. او برخلاف پدر و اجدادش که در حرفه حریربافی بودند از کسب و تجارت دست برداشت و به علم و ادب روی آورد و زبانهای عربی و فرانسه را آموخت و در فقه و فلسفه و حکمت به استادی رسید. او به  سبک و تقلید از امیر معزی شعر می سرود و در مثنوی و قصیده شهرت داشت. مادر ملک الشعرای بهار از گرجستان و مسیحیان قفقاز بود که در جنگهای ایران و روس توسّط عباس میرزا سپهسالار فتحعلی شاه به اسارت در آمده و به ایران آورده شد و بعدها مسلمان گردید و به همسری محمّد کاظم صبوری در آمد. ملک الشعرای بهار در چنین خانواده با فرهنگی رشد و پرورش یافت و تحصیلات خویش را نزد پدر آغاز کرد و ادبیات و شعر را از او آموخت تا اینکه در هجده سالگی بهار، پدرش از دنیا رفت. بعد از آن، بهار ادبیات را نزد ( ادیب نیشابوری ) ادامه داد و در مدرسه نواب مقدمات عربی و صرف و نحو و دستور زبان را آموخت و از همان اوان کودکی استعداد و قریحه ذاتی خویش را به عرصه ظهور رسانید. بهار سرودن شعر را آغاز کرد و

در آن زمینه نیز هنرخویش را نمآیاند. هر چند بهار به شعر و ادبیات علاقمند بود ولی همواره با مخالفت پدر روبرو می گردید که او را به کسب و تجارت تشویق می کرد و از شعر و ادبیات بر حذر می داشت که شاعری سودی برای انسان ندارد. 

گویند حکیمان که پس از مرگ بقا نیست                       

                  ور هست بقا فکرت و اندیشه بجا نیست

ما را که برنجیم از این زندگی تلخ                   

                بیم عدم و دغدغه فوت و فنا نیست     

         بودا که ره نیستی آموخت به اصحاب                                 

خوش گفت که هستی بجزاز رنج وعنا نیست

آسایش جاوید از آن سوی حیات است                                

زین سو بجز رنج و غم و درد و بلا نیست  

شاید بهار این اشعار را از زبان پدر خویش سروده باشد. هرچند او نصایح پدر را شنید و به آن عمل ننمود.ا و ذاتاً شاعر بود و نمی توانست از راهی که برگزیده بود خارج شود. علاوه بر آن در این راه پایداری و استقامت بسیاری از خود نشان داد.

پـــایداری و اســـتقامت مـــیخ  سزدار عبــــرت بشر گردد                  

هـــــرچه کوبندبیش بر ســر اوی   پـــایداریش بـــیشتر گـــردد!

 از آنجایی که پدر بهار ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه بود، بعد از فوت او بهار مورد توجه شاه قرار گرفت و در سفری که  مظفرالدین شاه به مشهد آمد به او لقب ملک الشعرا داد و در ردیف   شعرای بزرگ کشور در آمد. بهار علاوه بر اینکه شاعری توانا و قدرتمند بود در سیاست هم دست داشت. دوران حیات بهار مصادف با اتفاقات مهم سیاسی کشور بود که او آنها را در کتاب 2 جلدی خود به نام تاریخ احزاب سیاسی به رشته تحریر در آورده است. هنگامی که مظفرالدین شاه مشروطیت را پذیرفت، کشور به سوی ساختار سیاسی جدیدی گام نهاد ولی پسرش محمد علی شاه با مشروطه و مجلس نو بنیاد از در مخالف در آمد و آن را به توپ بست و آزادیخواهان را  دستگیر و زندانی کرد. بهار اشعار سیاسی اشعار سیاسی خود را در همین دوران سرود و آن را در روزنامه ای به نام خراسان منتشر کرد. چندی بعد بهار روزنامه نوبهار را تاسیس نمود و در مشهد منتشر نمود تا اینکه در سومین دوره مجلس شورای ملی به نمایندگی از مشهد برگزیده شد. از آنجایی که در دوران زندگی بهار وقایع و اتفاقات مصیبت بار فراوانی در ایران و جهان روی داد و جنگهای بزرگی چون جنگ جهانی اول در جهان و جنگهای مشروطه خواهان با قوای استبداد

ی در این روزگار به وقوی پیوست، شاعر جوان را که روحی حساس داشت تحت تاثیر خود قرار داد و از جنگ و خونریزی بیزار نمود:                       

فغان زجغد جنگ و مــرغوای وی که تا ابـــد بریده بــاد                      

            بــــریده بــاد نای او و تا ابد  گسسته و شکسته پر و پای او          

بهار در اواخر مجلس ششم از سیاست کناره گیری نمود و به تالیف و تصنیف همت گمارد و کتابهای ارزشمندی چون ترجمه تاریخ طبری، جوامع الحکآیات و روامع الروآیات عوفی بخارایی و تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و القصص را تصحیح نمود و شاهکار ادبی خویش سبک شناسی را در سه جلد منتشر ساخت.                                 

او در این هنگام به تدریس ادبیات و سبک شناسی در دانشگاه پرداخت. سیاست برای بهار چندان خوشایند نبود. در اوان سلطنت رضا شاه از نقشه ترور جان سالم به در برد و با اینکه در دوران سلطنت شاه رانده شده بود، چند صباهی به وزارت رسید. اشعار بهار بیشتر سیاسی و انتقادی بود امّا اشعاری هم در توصیف طبیعت سروده است. کوه دماوند هم که مظهر شعر تهران به شمار می رود، مورد عنایت بهار قرار گرفت.                                                    

ای دیو سفید پای در بند               ای گنبد گیتی ای دماوند

از سیم به سر یکی کله خود          ز آهن به میان یکی کمربند

تا چشم بشر نبیندت روی        بنهفته به ابر چهر دلبند  

بعد از استعفای رضا شاه، اوضاع سیاسی ایران عوض شد. بهار همراه دیگر سیاستمداران خارج از گود دوباره به آن بازگشتند و همین مسئله باعث شد که او بیش از پیش آزرده شود و به وزارت آموزش و پرورش رسید. ولی چندان دوام نیاورد و از آن کناره گیری کرد. بهار به علت کسالت استعفا داد و برای معالجه به اروپا رفت و در شصت و دو سالگی پیر و ضعیف شده بود و آفتاب عمرش به بام نشسته بود.                             

بهار علاوه بر شعر دماوند درباره گیلان و مازندران شعری را به نظم در آورده:    

هنگام فرودین که رساند ز ما درود                                       

بر مرغزار دیلم و طرف سپید رود

 

کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ                گویی بهشت آمده از آسمان فرود

 

هرمعالجات او در اروپا او را تا اندازه ای بهبود بخشید ولی بیماری سل او را کم کم از پای در آورد

هرکه را که مهر وطن در دل نباشد کافر است                      

معنی حّب الوطن فرموده پیغمبر است

او در64 سالگی زندگی را بدرود گفت.                       

کیست کز بعد وفات از خاک بردارد مرا                                

پس به خاک کوی آن دلدار بسپارد مرا

لودویک وان بتهوون

 

لودویک وان بتهوون در شهر بُن از شهرهای آلمان . یوهان پدر بتهوون خواننده بود و در دربار کلن کار می کرد. یوهان بتهوون را از چهار سالگی به پیانو آشنا کرد وتا ? سالگی همه قواعد را که از موسیقی می دانست به وی آموخت. بتهوون در ?? سالگی به عضویت ارکستر درابر کلن انتخاب شد.

 

در سال ???? میلادی در سن ?? سالگی به وین رفت و در آنجا به حضور موتسارت رسید و از او چندین درس موسیقی فرا گرفت. چندی بعد مادرش مرد. لذا او تحصیل موسیقی را قطع کرد به بن برگشت ولی دفعه دوم که بتهوون توانست به وین برود، موتسارت مرده بود که بعد از موتسارت بزرگترین آهنگساز وین، هایدن بود که در نزد او مشغول به تحصیل موسیقی شد و به مجالس اشراف راه یافت. در سال ???? پرنس لیخونسگی او را به قصرش برد، بتهوون دو سال نزد پرنس بود. بزرگترین حادثه عشقی بتهوون این بود که در سی سالگی به دکسترسی با نام جولیا خویجیاری دل باخت و سونات که بعدها به نام سونات مهتاب معروف شد برای او ساخت.

 

بتهوون از آن مردانی بود که سعی میکرد احساسات و حب و بغض خود را تعدیل کند یا مخفی نگهدارد. محیط اشرافی و تشریفات معمول آن زمان به نظر بتهوون زاید بود، با اینکه از کلیه رسوم درباری آگاه بود ولی کمتر رعایت می کرد. یکی از مهمترین عامل بدبینیهای بتهوون سنگینی گوش او بود، وقتی که در سن ?? سالگی احساس کرد که نمی شنود و نمی تواند ساخته های خود را بیان کننده احساسات او بودند درک کند، تحمل زندگی برایش مشکل شد.

 

نخستین اثر بزرگ بتهوون سنفونی شماره ? بود. در سال ???? نخستین اپرای بتهوون به نام فیدلیو با موفقیت روبرو شد، سنفونی چهارم و پنچم و ششم را در همین سالها به وجود آورد تا اینکه در سال ???? به کلی کر شد و ارتباطش با دنیای اصوات قطع شد.

 

در سال ???? با همه بدبختیها و علیرغم کری، بتهوون سنفونی نهم (کورال) و میساسولمیسیس دو اثر بزرگ خود را در موسیقی سنفنیک و آوازی ایجاد کرد و این آهنگها یک افتخار ابدی برای او باقی گذاشتند. بتهوون از شدت تنگدستی می خواست سنفونی نهم را در ازای ?? لیره به انجمن فیلارمونیک لندن بفرشد. در سال ???? بتهوون بیمار شد، ناچار شدند او را تحت عمل جراحی قرار دهند ولی حال او بهتر نشد و بلاخره در ?? مارس ???? چشم از جهان فرو بست.

جزیره کیش.

این جزیره بیضی شکل با مساحت 7 / 89 کیلومتر مربع و با طول 6 / 15 و عرض 7 کیلومتر ، در جنوب غربی بندرعباس و در میان آب های نیلگون خلیج فارس واقع شده است. فاصله دریایی این جزیره تا بندرلنگه پنجاه مایل دریایی است. جزیره کیش از نظر محیط زیست طبیعی، یکی از بکرترین مناطق خلیج فارس است. استعدادهای طبیعی و موقعیت جغرافیایی ویژه آن زمینه بهره‌برداری جهانگردی و تجاری از آن را در حد قابل توجهی فراهم ساخته است. سواحل کم نظیر این جزیره مرجانی، نه تنها در فصول گوناگون سال، بلکه در طول یک روز،‌ در ساعات مختلف جلوه‌های بدیع و گونه‌گون و بسیار زیبایی از طبیعت را به تماشا می‌گذارند. سواحل کیش در شرق و شمال شرقی و جنوب از زیباترین سواحل جهان است. در سواحل جنوب غربی آن زیباترین منظره غروب خورشید را میتوان دید. از جمله نقاط دیدنی جزیره کیش آکواریوم بزرگ آن است که در گوشه شرقی جزیره، با معماری زیبا قرار دارد و گونه‌های مختلف ماهیان و آبزیان اطراف جزیره در آن به تماشا گذارده شده است.

قریب هفتاد نوع ماهیهای تزئینی در این آکواریوم وجود دارد که از نظر شکل و رنگ پولک ‌ها و زیبایی ظاهری، کم نظیر و برخی از آنها نیز بسیار کمیاب هستند. علاوه بر این، مرکز پرورش و کشت مروارید کیش یکی از جذاب ‌ترین دیدنی ‌های جزیره است. اسکله تفریحی جزیره کیش با امکانات مفید و مختصر در بخش جنوبی جزیره از دیگر جاذبه‌ های کیش است. در این اسکله سرگرمی‌ هایی از قبیل گردش در روی آب با قایق کف شیشه‌ای که از بالای آن می‌توان عبور گروهی ماهی‌ ها و زیبایی ‌های دنیای زیر آب را مشاهده کرد، ‌هم‌ چنین امکانات ورزش اسکی روی آب برای علاقه ‌مندان فراهم شده است. تفریح غواصی نیز از جمله تفریحات به یادماندنی است که در آب ‌های گرم خلیج فارس همراه راهنمایان مجرب امکان‌پذیر است.

در کنار اسکله‌ تفریحی، پیست دوچرخه ‌سواری نیز در پیرامون جزیره احداث شده است. در این مجموعه (اسکله تفریحی) امکان بازدید از هتل بزرگ کیش و ساختمان ساحلی کازینوی سابق وجود دارد. هم‌ چنین در اطراف یکی از کهنسال ‌ترین درختان جزیره، مجموعه‌ای تفریحی و دیدنی ایجاد شده که به مجموعه درخت سبز معروف است و از جمله مراکز زیبا و جذاب جزیره کیش می‌باشد و مسافران بسیاری را به خود جذب می‌کند. جزیره کیش همچنین معماری خاصی را به نمایش گذاشته است که برای هر تازه واردی جالب و در خور تحسین است. معماری کیش دو شکل متمایز دارد: یکی معماری سنتی و دیگری معماری مدرن. معماری سنتی جالب توجه است و مصالح آن غالباً از سنگ ‌های مرجانی موجود در جزیره تشکیل شده است. معماری جدید و مدرن جزیره نیز تقلیدی از معماری بومی و سنتی آن است که نمونه آن در "صفین" دیده می‌شود. تنها تفاوتی که میان خانه‌‌های جدید و قدیم وجود دارد، پراکندگی نسبی و تنوع ارتفاع آنها است. علاوه بر آن، معابر عمومی جدید نیز به نسبت وسیع‌ تر از معابر بخش قدیمی هستند. وسیله رفت و آمد به کیش، کشتی و هواپیما است که از طریق پرواز از تهران یا شیراز یا بندر عباس صورت می‌گیرد. از جمله امک

انات موجود در این جزیره می‌توان به هتل سه طبقه،‌ هتل کیش، کلبه‌های ویلایی، چهارکاخ از مجموعه کاخ‌ها، یک رستوران ساحلی همراه با یک سلسله ویلاهای خصوصی و توریستی مدرن و غیره اشاره کرد. افزون بر این، جزیره کیش دارای امکاناتی از قبیل قایق‌رانی، شهربازی، بازارها، مراکز عمده خرید و فروش نیز می‌باشد. جزیره کیش همچنین اولین بندر آزاد تجاری ایران است که امروزه به طور روزانه هزاران نفر جهت خرید و دیدار از زیبایی ها? طبیع? این جزیره به سمت کیش عزیمت م? کنند . 

جزیره لاوان

این جزیره از شمال شرقی به بندر مقام، از شرق به جزیره شتور و از جنوب به حوزه‌ های نفتی رسالت، رشادت و سلمان محدود می‌شود. وسعت این جزیره 76 کیلومتر مربع است و پس از قشم و کیش بزرگ ‌ترین جزیره ایران در آب ‌های خلیج فارس است. فاصله این جزیره تا بندر لنگه 91 و تا بندرعباس حدود 198 مایل دریایی است. جزیره لاوان  دور ترین جزیره نسبت به مرکز استان هرمزگان است. آب و هوای آن گرم و مرطوب و دمای آن در تابستان به حدود پنجاه درجه سانتی ‌گراد میرسد و رطوبت هوای آن نیز بسیار زیاد است. ذخایر نفتی آب ‌های نزدیک جزیره لاوان بسیار قابل توجه است. در حال حاضر صنایع جزیره منحصر به تأسیسات نفتی است که با نام "مجتمع پالایشی لاوان" فعالیت دارد.

یکی ازشگفتی‌های این جزیره وجود کندو های عسل در کنار تأسیسات نفتی و مخازن آنها است که عسل آنها به رنگ سبز تیره است و بوی نفت می‌دهد، اما طعم آن مشابه عسل‌های معمولی است. اهالی جزیره در فصل معینی از سال به صید مروارید می‌پردازند و تنها کالای صادراتی جزیره،  مروارید آن است. این جزیره یک بندرگاه مناسب برای صدور فرآورده‌ های نفتی و یک اسکله فلزی جهت حمل و نقل دریایی دارد.

جزیره هندورابی

جزیره هندورابی با 8 / 22 کیلومتر مربع مساحت، در فاصله 325 کیلومتری بندر عباس و 133 کیلومتری بندرلنگه و در حد فاصل بین دو جزیره کیش و لاوان قرار گرفته است. این جزیره سرزمینی هموار و تقریباً بدون عارضه طبیعی است. بلندترین نقطه آن بیست و نه متر و بزرگ‌ترین قطر آن هفت و نیم کیلومتر است. این جزیره از یک رشته ارتفاعات کوتاه پوشیده است و کرانه‌های آن با شیب ملایمی به دریا منتهی می‌شوند. مجاورت با دریا، اغلب موجب بالا رفتن میزان باران و رطوبت می‌شود. با این حال در تمام کرانه‌های خلیج فارس، همجواری با دریا، تأثیر چندانی بر میزان بارش این نواحی ندارد. فعالیت اقتصادی اکثر اهالی در جزیره هندورابی، صید و غواصی است.  فعالیت ‌های صنعتی  یا بهره‌ برداری از معادن و منابع زیرزمینی و حتی صنایع دستی در هندورابی وجود ندارد. محیط زیست جزیره به دلیل بسته بودن آن محدود است و موجوداتی از قبیل انواع  پرندگان کوچک، پرندگان مهاجری نظیر باز و شاهین و انواع کمی از خزندگان و موش صحرایی در آنجا یافت می‌شود. منابع تأمین آب جزیره بسیار محدود و کم است و آب مصرفی آن از طریق چاه یا آب انبار تأمین می‌شود. این جزیره از نظر سیاحت و ایرانگردی از زیر

مجموعه‌های کیش است که با توجه به امکانات و استعداد طبیعی جزیره از نظر آب، خاک، هوا و شرایط خاص تجاری جزیره کیش و هم‌چنین برخورداری از زیبایی‌های طبیعی، قادر است بخشی از نیازهای سیاحتی و گردشگری ایرانگردان را تأمین کند.

جزیره ابوموسی (همراه عکس)

جنوبی ‌ترین جزیره ایرانی آبهای خلیج ‌فارس، جزیره ابوموسی است. این جزیره در 222 کیلومتری بندرعباس و هم‌ چنین در 75 کیلومتری بندر لنگه واقع شده است. جزیره ابوموسی یکی از چهارده جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن درحدود 5 / 4 کیلومتر است. شهر ابوموسی مرکز جزیره ابوموسی می‌باشد. ارتفاع آن از سطح دریا 46 متر و مساحت آن دو و دو دهم کیلومتر مربع است.

جزیره ابوموسی نزدیک ‌ترین پهنه خشکی از خاک ایران به خط استوا است که‌ آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد. این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است؛ ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید  ماهی اشتغال دارند.

این جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند. وسعت شهرستان ابوموسی 8 / 68 کیلومتر مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی (با 12 کیلومتر مربع)، جزیره تنب‌ بزرگ (با 3/10 کیلومتر مربع) تنب کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع)، سیری (با 3/17 دهم) کیلومتر مربع، فرور بزرگ (با 2/26کیلومتر مربع) و فرور کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع) می‌باشد.

جزیره شتور

جزیره شتور در فاصله حدود یک و نیم کیلومتری جنوب شرقی جزیره لاوان قرار دارد. طول جزیره 7 / 1 کیلومتر و عرض آن 800 متر است. جزیره شتور غیر مسکونی است و هیچ‌گونه فعالیتی در آن دیده نمی‌شود. این جزیره از با ارزش ‌ترین و مهم ‌ترین پناهگاه‌ های حیات وحش (پرندگان،‌ لاک‌پشت ‌های دریایی، ماهی‌ ها و دلفین ‌ها) در خلیج فارس است و جزء مناطق حفاظت شده کشور می‌باشد. 

جزیره تـنب بزرگ

این جزیره در فاصله چهارده مایل دریایی از جنوب غربی جزیره قشم، در فاصله نود و هفت مایل دریایی از بندرعباس و در فاصله بیست و هفت مایل دریایی از شمال شرقی ابوموسی واقع شده است. طول و عرض آن سه و هفتاد و پنج دهم در سه و نه دهم کیلومتر و مساحت آن ده و سه دهم کیلومتر مربع می‌باشد. مرتفع ‌ترین نقطه جزیره تنب پنجاه و سه متر از سطح دریا ارتفاع دارد در قسمت‌های جنوب غربی این جزیره و در نزدیکی سواحل آن، خانه ‌های مسکونی از راه چندین خیابان و جاده به هم پیوسته‌اند. این جزیره دارای موج ‌شکن و لنگرگاه است. مردم بومی این جزیره از صید ماهی و مروارید امرار معاش می‌کنند. در این جزیره معدن خاک سرخ نیز وجود دارد.

 

جزیره ابوموسی (همراه عکس)

جنوبی ‌ترین جزیره ایرانی آبهای خلیج ‌فارس، جزیره ابوموسی است. این جزیره در 222 کیلومتری بندرعباس و هم‌ چنین در 75 کیلومتری بندر لنگه واقع شده است. جزیره ابوموسی یکی از چهارده جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن درحدود 5 / 4 کیلومتر است. شهر ابوموسی مرکز جزیره ابوموسی می‌باشد. ارتفاع آن از سطح دریا 46 متر و مساحت آن دو و دو دهم کیلومتر مربع است.

جزیره ابوموسی نزدیک ‌ترین پهنه خشکی از خاک ایران به خط استوا است که‌ آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد. این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است؛ ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید  ماهی اشتغال دارند.

این جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند. وسعت شهرستان ابوموسی 8 / 68 کیلومتر مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی (با 12 کیلومتر مربع)، جزیره تنب‌ بزرگ (با 3/10 کیلومتر مربع) تنب کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع)، سیری (با 3/17 دهم) کیلومتر مربع، فرور بزرگ (با 2/26کیلومتر مربع) و فرور کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع) می‌باشد.

جزیره تـنب ‌کوچک

این جزیره مثلث شکل در شش مایلی غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد. فاصله آن تا مرکز استان،‌ از طریق دریا، حدود صدو پنج مایل دریایی می‌باشد. بزرگ‌ترین قطر جزیره یک و نه دهم کیلومتر و مساحت آن حدود دو کیلومتر مربع است. این جزیره غیرمسکونی است و مرتفع ‌ترین نقطه آن از سطح دریا، بیست و یک متر ارتفاع دارد.

 

جزیره سیری

این جزیره در قلب آب‌های خلیج فارس قرار دارد. فاصله آن تا مرکز شهرستان ابوموسی که در قسمت شرقی جزیره سیری واقع شده، درحدود بیست و هفت کیلومتر است همچنین فاصله دریایی آن تا مرکز استان، در حدود 152 مایل دریایی است. وسعت جزیره سیری 3/17 کیلومتر مربع می‌باشد. این جزیره فاقد پستی و بلندی بوده و نسبتاً مسطح است. مرتفع ‌ترین نقطه آن بیست و چهار متر از سطح دریا ارتفاع دارد و بزرگ ‌ترین ابعاد طولی و عرضی جزیره شش و یک و چهار و شش دهم کیلومتر است. در قسمت ‌های شمالی و نزدیک سواحل جزیره، مناطق مسکونی همراه با سایر تأسیسات جای گرفته‌اند. اهالی بومی جزیره از طریق ماهیگیری و صید میگو و کشاورزی محدود، زندگی و امرار معاش می‌کنند و همچنین عده‌ای ازمردم جزیره در تأسیسات نفتی کار می‌کنند. در این جزیره تعداد قابل توجهی نخل خرما بطور پراکنده وجود دارد که محصول آن فقط مصرف محلی دارد. این منطقه پوشش گیاهی فقیری دارد. در این جزیره معدن خاک سرخ نیز موجود است.

 

جزیره فرور بزرگ

یکی دیگر از جزایر قلمرو استان هرمزگان، جزیره فرور بزرگ است که در فاصله سی و شش مایلی شهر ابوموسی و در فاصله حدود صد و چهل و یک مایلی از بندرعباس قرار دارد. بزرگ ‌ترین ابعاد طولی و عرضی جزیره هفت و نیم و چهار و نیم کیلومتر می‌باشد. فاصله آن تا نزدیک‌ ترین نقطه سواحل ایران در حدود بیست کیلومتر و مساحت آن بیست‌ و ‌شش و دو دهم کیلومتر مربع و ارتفاع بلندترین نقطه ‌آن از سطح دریا صد و چهل و پنج متر است. سطح جزیره از تپه ماهورهای کوچک تشکیل شده است. این جزیره بر روی یکی از کمربندهای زلزله‌ خیز جهان قرار دارد. رنگ‌ آب در نزدیکی جزیره سیاه است. جزیره شیب‌های تند و پرتگاه‌هایی دارد که گاهی ارتفاع آنها از ده متر بیشتر است. بقایای ساختمان‌های مخروبه و اراضی کشاورزی بایر و چاه های آب نشانه مسکونی بودن جزیره در زمان‌های گذشته است؛ ولی در حال حاضر، جزیره غیرمسکونی است و تنها تعدادی مأمور دولتی در آن حضور دارند. در آب‌های این جزیره ماهی فراوان وجود دارد و به همین خاطر صیادان در اطراف آن فعالیت زیادی دارند. از کانسارهای مهمی که در این جزیره وجود دارد،‌ معدن آهن است است که از یک لایه رسوبی تشکیل شده و ذخیره آن حدود پانصدهزار ت

ن برآورد شده است. در این جزیره یک چراغ دریایی نیز وجود دارد.

 

جزیره فرور بزرگ یکی از کانون‌های زیست حیات وحش است و تعداد بی‌شماری از پرندگان از قبیل: عقاب ماهیگیر، طوطی، چک‌چک، قمری خانگی، چکاوک کاکلی، پرستو، بلبل خرما، چاخ لق، هدهد، دم جنبانک زرد، دو سرخ معمولی، چک‌چک سرسیاه، زنبور خور معمولی، یاکریم و ... همچنین پستاندارانی از قبیل جیر و جانورانی همچون یک نوع خارپشت، مارمولک، مار  جعفری و عقرب در آن زندگی می‌کنند.

جزیره فرور کوچک

این جزیره در قسمت شمال غربی جزیره ابوموسی واقع شده است و حدود سی و شش مایل دریایی تا شهر ابوموسی و صد و چهل و نه مایل دریایی تا بندرعباس فاصله دارد. مساحت این جزیره یک و نیم کیلومتر مربع و بلندی مرتفع ‌ترین نقطه آن از سطح دریا سی و شش متر است. بزرگ ‌ترین ابعاد طولی و عرضی جزیره، یک‌ و چهار دهم و یک ‌و یک دهم کیلومتر می‌باشد. جزیره فرور کوچک و سواحل آن، به علت موقعیت اقلیمی و استقرار در مسیر مهاجرت پرندگان دریایی، زیستگاه گونه‌های متنوع پرندگان مهاجر و بومی است. این جزیره غیر مسکونی می‌باشد.

انواع نژاد های ایرانی

ایران از نظر نـژادی به هیچ وجه یکدست و یکپارچه نیـست. موقعـیت ویژه جغـرافیایی کشورمان و قرارگرفتن آن در تـقاطع کشورهای عرب، ترکیه و آسیای مرکزی و تغـیـیر پـیوسته حدود و ثـغـور آن در سالیان دراز امپراطوری ایران باعـث شده است اقوام و نـژادهای متـنوع و مخـتـلفی در چهار چوب ایران امروزی زندگی کنند. بدلیل همین تـنوع جمعـیـتی و قرنها اختلاط نـژادی و مهاجرتهاست که اصولا تـفکیک حد و مرز جغـرافـیایی نـژادهای ساکن در ایران امروز امری اگر نه محال، بسیار مشکل است.

 

پارسی ها ( فارس ها )

 

بـیش از 65% از جمعـیت ایران از نـژاد فارس (پارس) هستـند. فارس ها از اعـقاب نـژاد ایلامی  یا آریایی هستـند که در هزاره دوم پـیش از میلاد در فلات میانی ساکن شدند و نام پارس ( پرشیا ) را برای ایران برگزیدند.

 

قـشقـایی ها

 

بـیشتر ایل قـشـقایی در  استان فارس ساکن هستـند. بسیاری از آنها هنوز بصورت سیار در فصول مخـتـلف سال از یـیلاق به قـشلا ق کوچ می کنند. قـشقایی ها همچـون بسیاری دیگر از اقلیتهای نـژادی، ترک تبار هستـند. اینان قومی دلیرند که شکست دادن و تسلیم کردنشان کاریست بسیار مشکل.

 

کردها

 

کردها در ناحیه گسترده ای در خاور میانه پراکنده اند، از شرق ترکیه ( که 10 میلیون کرد در آن ساکنند ) گرفـته تا شمال شرقی عـراق و از قسمتهایی در مرز سوریه تا مناطق غرب و شمال غـرب کشور ایران.  هر چند کردها با سابقه ترین و قـدیمیـترین نـژاد این گسترده جغـرافیایی هستـند و دست کم از هزاره دوم میلاد ساکن این مناطق بوده اند، هیچگاه کشور و ملت واحدی نداشته اند.

 

لرها

 

لرها از نـژاد آریایی آمیخـته با قوم کاشی یا کاسیت هستـند. در طول تاریخ گروه هایی از اعـراب و ترک ها نیز با لرها اختلاط نـژادی پـیدا کردند ولی در مجموع اصالت نـژادی آنها دست نخودره باقی مانده است. لرها که دو درصد جمعـیت کشورمان را تشکیل می دهند، عمدتا در استانهای لرستان و کرمانشاه ساکنند.

 

اعـراب

 

حدودا 4 درصد (دو و نیم میلیون نفر) جمعـیت ایران عـرب تبار هستـند که بـیشتر آنها در استان خوزستان و جزایر خلیج فارس سکنا گزیده اند. به مردم عـرب ساکن نوار ساحلی جنوب، که می توان بسیاری از ویـژگیهای فارس ها را در آنها دید، بندری می گویـند. لباس بلند سنتی مردان عـرب ثوب یا دشداشه و دستاری که بر سر می گذارند  " گتره " نام دارد. اکثر عـربهای ایران هنوز به زبان عـربی تکلم می کنند. 

 

ترکمن ها

 

ترکمن ها که از نـژاد اقـوام ترک هستـند، دو درصد جمعـیت ایران را تـشکیل می دهند. این قوم اصولا در منطقه ترکمن صحرا ( جلگه واقع در شرق استان مازندران و شمال استان خراسان و در همسایگی جمهوری ترکمنستان ) زندگی می کنند.

 

آذری ها

 

ترک های آذری بزرگترین اقلیت نـژادی ایران و تشکیل دهنده 25 درصد کل جمعـیت ایرانند. هر چند عـمده ترکها در استانهای آذربایجان شرقی، غربی و اردبـیـل زندگی می کنند. شمار انـبوهی از آنان در سایر استانهای کشور ساکنند

 

بخـتـیاری ها

 

مناطق دورافتاده استان چهار محال و بخـتـیاری و خوزستان سکونتگاه اکثر مردم بخـتـیاری است. ولی امروزه تعـداد بسیار زیادی از آنان در روستاها و شهرهای ساکن شده اند.

 

بلوچی ها

 

بلوچ ها، که نامشان در لغـت به معـنای آواره است، از معـدود نـژادهای ایرانی اند که عـمدتا شیوه زندگی نیمه بادیه نشیـنی خود را حفظ کرده اند. شاید الگوی آب و هوایی بسیار خشک مناطق مسکونی آنها باعـث تداوم این شیوه زندگی شده باشد. بـیابانهای وسیع و بسیار کم جمعـیت که منـتها الیه جنوب شرقی ایران و نواحی دور افتاده غرب پاکستان را در بر می گیرد، سکونـتگاه طبـیـعـی بلوچهاست. بلوچها سوارکاران ماهر و چابکی هستـند و مسابقات شتردوانی آنها بسیار مشهور است

 

ارامنه و یهودیان

 

ارامنه و یهودیان در نقاط مخـتـلف شهری ایران زندگی می کنند. شمار زیادی از ارامنه در تهران و اصفهان ساکنند و به داشتن مهارتهای فنی و شم تجاری شهره اند. یهودیان ایران قدمتی 2500 ساله دارند. ولی بعـد از 1357 تعـداد اندکی از آنان در ایران ماندگار شدند که عـمدتا در چهار شهر تهران، همدان، اصفهان و شیراز باقی مانده اند.   

انواع نژاد های ایرانی

ایران از نظر نـژادی به هیچ وجه یکدست و یکپارچه نیـست. موقعـیت ویژه جغـرافیایی کشورمان و قرارگرفتن آن در تـقاطع کشورهای عرب، ترکیه و آسیای مرکزی و تغـیـیر پـیوسته حدود و ثـغـور آن در سالیان دراز امپراطوری ایران باعـث شده است اقوام و نـژادهای متـنوع و مخـتـلفی در چهار چوب ایران امروزی زندگی کنند. بدلیل همین تـنوع جمعـیـتی و قرنها اختلاط نـژادی و مهاجرتهاست که اصولا تـفکیک حد و مرز جغـرافـیایی نـژادهای ساکن در ایران امروز امری اگر نه محال، بسیار مشکل است.

 

پارسی ها ( فارس ها )

 

بـیش از 65% از جمعـیت ایران از نـژاد فارس (پارس) هستـند. فارس ها از اعـقاب نـژاد ایلامی  یا آریایی هستـند که در هزاره دوم پـیش از میلاد در فلات میانی ساکن شدند و نام پارس ( پرشیا ) را برای ایران برگزیدند.

 

قـشقـایی ها

 

بـیشتر ایل قـشـقایی در  استان فارس ساکن هستـند. بسیاری از آنها هنوز بصورت سیار در فصول مخـتـلف سال از یـیلاق به قـشلا ق کوچ می کنند. قـشقایی ها همچـون بسیاری دیگر از اقلیتهای نـژادی، ترک تبار هستـند. اینان قومی دلیرند که شکست دادن و تسلیم کردنشان کاریست بسیار مشکل.

 

کردها

 

کردها در ناحیه گسترده ای در خاور میانه پراکنده اند، از شرق ترکیه ( که 10 میلیون کرد در آن ساکنند ) گرفـته تا شمال شرقی عـراق و از قسمتهایی در مرز سوریه تا مناطق غرب و شمال غـرب کشور ایران.  هر چند کردها با سابقه ترین و قـدیمیـترین نـژاد این گسترده جغـرافیایی هستـند و دست کم از هزاره دوم میلاد ساکن این مناطق بوده اند، هیچگاه کشور و ملت واحدی نداشته اند.

 

لرها

 

لرها از نـژاد آریایی آمیخـته با قوم کاشی یا کاسیت هستـند. در طول تاریخ گروه هایی از اعـراب و ترک ها نیز با لرها اختلاط نـژادی پـیدا کردند ولی در مجموع اصالت نـژادی آنها دست نخودره باقی مانده است. لرها که دو درصد جمعـیت کشورمان را تشکیل می دهند، عمدتا در استانهای لرستان و کرمانشاه ساکنند.

 

اعـراب

 

حدودا 4 درصد (دو و نیم میلیون نفر) جمعـیت ایران عـرب تبار هستـند که بـیشتر آنها در استان خوزستان و جزایر خلیج فارس سکنا گزیده اند. به مردم عـرب ساکن نوار ساحلی جنوب، که می توان بسیاری از ویـژگیهای فارس ها را در آنها دید، بندری می گویـند. لباس بلند سنتی مردان عـرب ثوب یا دشداشه و دستاری که بر سر می گذارند  " گتره " نام دارد. اکثر عـربهای ایران هنوز به زبان عـربی تکلم می کنند. 

 

ترکمن ها

 

ترکمن ها که از نـژاد اقـوام ترک هستـند، دو درصد جمعـیت ایران را تـشکیل می دهند. این قوم اصولا در منطقه ترکمن صحرا ( جلگه واقع در شرق استان مازندران و شمال استان خراسان و در همسایگی جمهوری ترکمنستان ) زندگی می کنند.

 

آذری ها

 

ترک های آذری بزرگترین اقلیت نـژادی ایران و تشکیل دهنده 25 درصد کل جمعـیت ایرانند. هر چند عـمده ترکها در استانهای آذربایجان شرقی، غربی و اردبـیـل زندگی می کنند. شمار انـبوهی از آنان در سایر استانهای کشور ساکنند

 

بخـتـیاری ها

 

مناطق دورافتاده استان چهار محال و بخـتـیاری و خوزستان سکونتگاه اکثر مردم بخـتـیاری است. ولی امروزه تعـداد بسیار زیادی از آنان در روستاها و شهرهای ساکن شده اند.

 

بلوچی ها

 

بلوچ ها، که نامشان در لغـت به معـنای آواره است، از معـدود نـژادهای ایرانی اند که عـمدتا شیوه زندگی نیمه بادیه نشیـنی خود را حفظ کرده اند. شاید الگوی آب و هوایی بسیار خشک مناطق مسکونی آنها باعـث تداوم این شیوه زندگی شده باشد. بـیابانهای وسیع و بسیار کم جمعـیت که منـتها الیه جنوب شرقی ایران و نواحی دور افتاده غرب پاکستان را در بر می گیرد، سکونـتگاه طبـیـعـی بلوچهاست. بلوچها سوارکاران ماهر و چابکی هستـند و مسابقات شتردوانی آنها بسیار مشهور است

 

ارامنه و یهودیان

 

ارامنه و یهودیان در نقاط مخـتـلف شهری ایران زندگی می کنند. شمار زیادی از ارامنه در تهران و اصفهان ساکنند و به داشتن مهارتهای فنی و شم تجاری شهره اند. یهودیان ایران قدمتی 2500 ساله دارند. ولی بعـد از 1357 تعـداد اندکی از آنان در ایران ماندگار شدند که عـمدتا در چهار شهر تهران، همدان، اصفهان و شیراز باقی مانده اند.   

گویشهای ایرانی

 

در اسناد تاریخی

 

در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده میشد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آنها ثبت شده است.

 

در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آنها را در ذیل می آوریم:

 

1. ارانی: گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند. مقدسی درباره آن مینویسد: «در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»

 

2. مراغی: حمدالله مستوفی مینویسد: «تومان مراغه چهار شهر است: مراغه و بسوی(؟) و خوارقان و لیلان... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند... و زبانشان پهلوی مغیر است.»

 

در نسخه دیگر "پهلوی معرب" ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی. زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه گویشهای محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند.

 

3. همدانی و زنجانی: مقدسی درباره گویش این ناحیه تنها دو کلمه ذیل را ثبت کرده است: "واتم" و "واتوا". شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان "مردم زنگان و همدان" می شمارد. حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان مینویسد: زبانشان پهلوی راست است.

 

4. کردی: یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کرد به نام نوشروان بغدادی معروف به "شیطان العراق" در کتاب خود آورده است.

 

5. خوزی: گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبانهای متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره گویش این ناحیه مینویسد: «عامه ایشان به فارسی و عربی سخن میگویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهراً مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است. مقدسی نیز درباره گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی.

 

6. دیلمی: اصطخری درباره این ناحیه مینویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است» و مقدسی میگوید: «زبان ناحیه دیلم متفاوت و دشوار است».

 

7. گیلی یا گیلکی: ظاهراً گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد: «در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است.» و مقدسی میگوید: گیلکان حرف خاء (یا حاء) به کار می برند.

 

8. طبری یا (مازندرانی): این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب "مرزبان نامه" به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان "نیکی نامه" ذکر می کند و آن را به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین مؤلف "مرزبان نامه" نسبت میدهد. در "قابوس نامه" نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در "تاریخ رویان" اولیاءالله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.

 

اخیراً چند نسخه خطی از ترجمه ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به "امیری" معروف و به شاعری موسوم به "امیر پازواری" منسوب است، در مازندران وجود داشته که "برنهارد درن" خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان "کنزالاسرار" در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ترجمه فارسی چاپ کرده است. مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.

 

9. گشتاسف: درباره مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای ارس و کر) حمدالله مستوفی مینویسد: «زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.»

 

10. قومس و جرجان (گرگان): مقدسی در ذکر زبان مردم این دو ناحیه مینویسد: «زبانشان به هم نزدیک است. میگویند "هاده" و "هاکن" و شیرینیی در آن هست.»

 

11. رازی: مقدسی درباره اهل اقلیم الجبال مینویسد: زبانهای گوناگون دارند. اما در ری حرف "راء" را به کار میبرند. میگویند: راده و راکن. از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی داده اند. شاعری به نام "بندار رازی" اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیتی در المعجم ثبت است.

 

12. رامهرمزی: درباره زبان مردم این ناحیه مقدسی تنها اشاره میکند که زبانی دارند که فهمیده نمی شود.

 

13. فارسی: اصطخری درباره یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد: «فارسی زبانی است که به آن گفتگو می کنند، و همه مردمان فارس به یک زبان سخن می گویند، که همه آن را می فهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست.»

 

14. فهلوی یا پهلوی: بنابر نوشته اصطخری "زبان نوشتن عجم - ظاهراً یعنی ایرانیان غیر مسلمان - و وقایع و نامه نویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است». و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند دینکرد و بندهش را به آن تألیف کرده اند.

 

15. کرمانی: مقدسی مینویسد که زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است. اصطخری آورده است که زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.

 

16. مکری: بر حسب نوشته اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است. مقدسی نوشته است که زبان مردم مکران وحشی است.

 

17. بلوچی: اصطخری نوشته است که بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.

 

18. کوچی یا قفصی: طائفه قفص یا کوچ که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با بلوچان یکجا می آید، بر حسب نوشته اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز داشته اند که "قفصی" خوانده شده است. مقدسی درباره طوایف "کوچ و بلوچ" مینویسد: زبانشان نامفهوم  است و به سندی شبیه است.

 

19. نیشابوری: بر حسب نوشته مقدسی زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و یائی بر آن می افزودند. مانند: "بیگو"، "بیشو"، و سین ای بی فایده (به بعضی صیغه های فعل) علاوه میکردند. مانند: "بخردستی"، "بگفتستس"، "بخفتستی" و آنچه به این می ماند.  و در آن سستی و لجاجی بوده است. و مینویسد که این زبان برای خواهش مناسب است.

 

20. هروی: مسعودی مینویسد: بهرام همه زبانها را میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن میگفت. مقدسی مینویسد: «زبان مردم هرات وحشی است و در همه اقالیم وحشی تر از زبان هرات نیست» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.

 

21. بخارایی: زبان بخارایی بنابر نوشته اصطخری همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی، و می نویسد که زبان "دری" نیز داشته اند. مقدسی مینویسد که در زبان ایشان تکرار فراوان است. مثلاً میگویند "یکی مردی دیدم" یا "یکی ادرمی دادم"؛ و در میان گفتار کلمه "دانستی" را بیهوده مکرر میکنند. سپس میگوید که زبان ایشان "دری" است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده می شود. زیرا که آن زبانی است که بدان نامه سلطنتی را مینویسند و عریضه و شکایت به این زبان نوشته میشود؛ و اشتقاق این لفظ از "در" است یعنی زبانی که در "دربار" به آن گفتگو میکنند.

 

22. مروی: مقدسی مینویسد که در زبان ایشان سنگینی و درازی و کششی در آخـرهـای کـلـمـات هـسـت و مـثـال می آورد که «مردم نیشابور میگویند "برای این" و مرویان میگویند "بترای این" و یک حرف می افزایند، و اگر دقت کنی از این گونه بسیار می یابی». و جای دیگر مینویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.» یاقوت در کلمه "ماشان" که نام نهری است مینویسد: «مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا می کنند.»

 

23. خوارزمی: اصطخری مینویسد: زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند. یاقوت در ذکر قصبه "نوزکاث" مینویسد: شهرکی است نزدیک جرجانیه خوارزم و "نوز" به زبان خوارزمی به معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش "کاث" است، و این را یک "کاث جدید" خوانده اند.

 

ابوعلی سینا در رساله "مخارج الحروف" تلفظ حرفی را که سین زائی خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر میکند.

 

24. سمرقندی: مقدسی مینویسد: مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار می برند و میگویند "بکردک(ق)م"، "بگفتک(ق)م" و مانند این، و در زبانشان سردیی هست.

 

25. صغدی (سغدی): مقدسی مینویسد مردم ولایت صغد زبانی جداگانه دارند که با زبانهای روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی جداست. اگر چه زبان یکدیگر را می فهمند.

 

26. زبان بامیان و طخارستان: به نوشته مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است.

 

27. بلخی: زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترین زبانها بوده اما بعضی کلمات زشت در آن وجود داشته است. و مینویسد که این زبان برای پیام آوری مناسب است.

 

28. جوزجانی: به نوشته مقدسی زبان این ناحیه میانه زبان مروزی و بلخی بوده است.

 

29. بستی: همینقدر نوشته اند که زبانی زیبا بوده است.

 

30. زبان طوس و نسا: نزدیک به زبان نیشابوری بوده است.

 

31. سجستانی: مقدسی نوشته است که «در زبان ایشان ستیزه جویی و دشمنی وجود دارد. صوتها را از سینه بیرون می آورند و آواز را بلند میکنند.» و میگوید این زبان برای جنگ خوب است.

 

32. غوری: شاید زبان این ناحیه همان بوده باشد که اکنون پشتو خوانده می شود. در هر حال با فارسی دری متفاوت بوده است. بیهقی مینویسد: «امیر... دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.»

 

33. زبان چاچ (شاش): مقدسی نوشته است که زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل است و از این نکته درست معلوم نیست که رابطه آن با زبانهای ایرانی چه بوده است.

 

34. قزوینی: درباره زبان مردم این شهر تنها این نکته را ذکر کرده اند که قاف به کار می برند و بیشتر ایشان برای معنی جید ( = خوب) میگویند بخ.

 

35. گویشهای روستائی خراسان: مقدسی مینویسد: کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند.

 

36. شیرازی: در "گلستان" سعدی بیتی هست که در بعضی نسخه ها در عنوان آن نوشته اند "ترکیه" و گاهی "شیرازیه" و در هر حال به گویش محلی شیراز است.

 

در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان "مثلثات" به عربی و فارسی و شیرازی باقی است. در دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است. چندی پس از زمان حافظ شاعری از مردم شیراز به نام "شاه داعی" منظومه هایی به این زبان سروده است.

 

37. نیریزی: در یک جنگ خطی مکتوب در قرن هشتم اشعاری با عنوان "نیریزیات" ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با عنوان "فهلویات" آمده که شاید به گویش شیرازی باشد.

 

38. اصفهانی: اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت است. عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبیدزاکانی آمده است.

 

39. آذری: یکی از گویشهای ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد از آن یکی از گویشهای ایرانی است و به تعدد این گویشها نیز اشاره میکند. مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهای ایرانیان را فارسی خوانده به اختلاف گویشها اشاره کرده و نام گویش "آذری" را در ردیف پهلوی و دری آورده است. یاقوت حموی نیز زبان مردم آذربایجان را یکجا "آذریه" و جای دیگر "آذربیه" نوشته است و میگوید که جز خودشان کسی آنرا نمی فهمد.

 

همام تبریزی غزلی به گویش محلی تبریز داد که متن آن را عبید زاکانی در مثنوی "عشاقنامه" خود درج کرده است. در دیوان شاه قاسم انوار تبریزی نیز چند غزل به این گویش وجود دارد و در رساله روحی انارجانی فصلهائی به زبان عامیانه تبریز در قرن دهم ثبت است.

 

40. اردبیلی: ابن بزاز در "صفوةالصفا" جمله هائی را از زبان شیخ صفی الدین با قید زبان اردبیلی نقل کرده و سپس دو بیتی های متعددی را از شیخ آورده که به احتمال کلی به همان گویش اردبیل است. شاید با آذری متداول در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان تفاوتهائی جزئی داشته است.

 

اما چنانکه از مطلب مذکور در فوق دریافته می شود، آگاهی ما از گویشهای متعددی که در قرون پیشین در سرزمین پهناور ایران رایج بوده است، اجمالی است و غالباً تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهی جمله های کوتاه یا مصراعی و بیتی از آنها قید کرده اند و در موارد معدود نمونه گویشهای مزبور به یک تا چند صفحه میرسد.

 

 

 

در زمان معاصر

 

آنچه ذکر شد اشاراتی بود که در آثار مؤلفان بعد از اسلام درباره نام یا بعضی خصوصیات گویشهای ایرانی آمده است. اما در روزگار ما گذشته از "فارسی دری" که "فارسی نو" نیز خوانده می شود، و زبان رسمی اداری و دولتی و فرهنگی کشور ایران از قرن چهارم هجری تا همین زمان است؛ در این سرزمین پهناور هنوز گویشهای متعدد ایرانی رایج است که بعضی از آنها آثار مکتوب و ادبی نیز دارند، و بسیاری دیگر تنها زبان محاوره اقوام بزرگ یا کوچکی است که در گوشه و کنار فلات ایران زندگی می کنند.

 

مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی امروز از این قرار است:

 

1. تاجیکی: این زبان همان فارسی دری است با اندک تفاوتی در واژگان و چگونگی ادای بعضی از واکها. تاجیکی زبان ملی جمهوری تاجیکستان است و گذشته از این در بسیاری از نواحی جمهوری ازبکستان (دره فرغانه و دره زرافشان و ناحیه کشکه دریا و مناطق مسیر رودهای سرخان دریا و چرچیک و غیره) و نزد انبوهی از مردم شهرهای بزرگ بخارا و سمرقند، و گروهی از ساکنان جمهوریهای قرقیزستان (نواحی جلال آباد و اش) و قزاقستان متداول است.

 

تاجیکان اصیل بازمانده ایرانیانی هستند که از قدیمترین روزگار در آن سرزمین میزیسته اند و به تدریج در طی قرنهای دراز اقوام دیگر مشرق آسیا در سرزمین ایشان نفوذ کردند و جای گرفتند و اکنون قسمتهائی از این ناحیه به صورت جزیره هائی باقی مانده که مردم آن، زبان و آداب ایرانی خود را حفظ کرده اند.

 

بعضی اقلیتها مانند یهودیان و کولیان و عربهای آسیای میانه نیز به تاجیکی سخن می گویند. شماره تاجیک زبانان را به دو میلیون و نیم تخمین کرده اند.

 

قطع رابطه اداری و حکومتی میان کشور ایران و سرزمینهای مزبور در چند قرن اخیر موجب شده است که زبان ادبی تاجیکی با فارسی دری اختلافاتی پیدا کند. عمده این اختلافها در لغات و کلماتی است که دسته ای از گویش جاری مردم آن نواحی در زبان ادبی تاجیکی راه یافته است. دسته دیگر از زبانهای تاتاری و ازبکی در آن زبان وارد شده، و شماره بسیاری از لغات علمی و فنی هم از روسی در این زبان نفوذ کرده است.

 

با این حال آثار گویندگان و نویسندگان فارسی زبان قرنهای پیشین (که بعضی از ایشان خود از مردم همان نواحی بوده اند) هنوز بخوبی برای مردم تاجیکستان دریافتی است و جزء میراث فرهنگی ایشان شمرده می شود. بعضی خصوصیات صرف و نحوی نیز زبان تاجیکی را از فارسی دری متمایز میکند.

 

این زبان را در اوایل تشکیل جمهوری تاجیکستان به الفبای لاتینی با تغییر چند حرف نوشتند و در آموزش و کتاب و روزنامه بکار بردند. اما پس از چندی الفبای روسی را برای نوشتن آن اختیار کردند و اکنون نیز همین خط در آن سرزمین متداول است.

 

از نویسندگان بزرگ تاجیکستان در دوران اخیر صدرالدین عینی است که پدر ادبیات جدید تاجیکستان شمرده میشود و رمان و داستان و شعر و مقالات تحقیقی فراوان دارد.

 

2. بختیاری و لری: در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن می گویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچ یک از شعبه های آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشده است. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.

 

3. کردی: نام کردی عادةً به زبان مردمی اطلاق می شود که در سرزمین کوهستانی واقع در مغرب فلات ایران زندگی می کنند. قسمتی از این ناحیه اکنون جزء کشور ایران است و قسمتی در کشور ترکیه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده میشود. در خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند که از آن جمله گروهی در شمال خراسان و گروههائی در جمهوریهای ارمنستان، گرجستان و آذربایجان و عده کمی نیز در ترکمنستان به این گویشها سخن می گویند. در سوریه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش به وجود آمده است.

 

زبان یا گویش کردی همه این نواحی یکسان نیست. حتی تردید است در این کلمه «کرد» به قوم واحدی که دارای مختصات نژادی یا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. در بسیاری از منابع تاریخی که به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلام تألیف یافته این کلمه را معادل کلمه "شبان" و "چوپان" بکار برده اند.

 

ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را "صنف من الاکراد" میداند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیه زبان مردم سند شمرده است. یاقوت حموی مردمان ساسون را الاکراد السناسنه میخواند (معجم البلدان). حمزه اصفهانی می نویسد: کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان (تاریخ سنی ملوک الارض)

 

در کارنامه اردشیر بابکان هم کردان به معنی شبانان آمده است نه نام و نژاد یا قبیله. در گویش طبری امروز نیز کلمه کرد به معنی چوپان و شبان است. (واژه نامه طبری، صادق کیا، ص 166).

 

اما زبانی که کردی خوانده می شود شامل  گویشهای متعددی است که هنوز با همه مطالعاتی که انجام گرفته درباره ساختمان و روابط آنها با یکدیگر تحقیق دقیق و قطعی به عمل نیامده است. بر حسب عادت این گویشها را به دو گروه اصلی تقسیم می کنند: یکی کورمانجی که خود به دو شعبه تقسیم میشود: شعبه شرقی یا مکری در سلیمانیه و سنه؛ و شعبه غربی در دیار بکر و رضائیه و ایروان و ارزروم و شمال سوریه و شمال خراسان. گروه اصلی دیگر یا گروه جنوبی در منطقه کرمانشاه و بختیاری.

 

از قرنهای پنجم و ششم هجری آثار ادبیات شفاهی و کتبی کردی در مآخذ تاریخی دیده می شود. از آن جمله قصیده ای ملمع از انوشیروان بغدادی معروف به شیطان العراق که در معجم البلدان آمده است.

 

کردی دارای ادبیات شفاهی وسیعی است که قسمتی از آن توسط محققان اروپایی و ایرانی در زمانهای اخیر گرد آمده و ثبت شده است.

 

در حال حاضر کردان عراق الفبای فارسی - عربی را با اندک تغییری در شیوه خط برای نوشتن زبان خود بکار میبرند. کردان سوریه از الفبای لاتینی برای نوشتن گویش خود استفاده می کنند و کردان ساکن جمهوریهای آسیای میانه الفبای روسی (سیریلیک) را بکار می برند. شماره متکلمان به گویشهای مختلف کردی را به شش تا هشت میلیون نفر تخمین کرده اند.

 

4. دری افغانستان: دری نام یکی از دو زبان رسمی کشور افغانستان است. این کشور که قسمت عمده آن گهواره ادبیات گرانبهای فارسی بعد از اسلام بوده است، بی شک یکی از شریکان بزرگ و وارثان بحق این فرهنگ وسیع و عمیق است و زبانی که بطور مطلق دری خوانده می شود در حقیقت جز ادامه همان فارسی دری نیست که رابعه بنت کعب و دقیقی و عنصری بلخی و سنائی و سید حسن غزنوی و عبدالحی گردیزی و خواجه عبدالله انصاری هروی و ناصرخسرو قبادیانی و دهها امثال ایشان با همکاری بزرگان دیگر این سرزمین پهناور بنیاد گذاشته و به کمال رسانیده اند.

 

زبان دری افغانستان با فارسی تفاوتهایی جزئی دارد. بعضی از خصوصیات صرف و نحوی محلی در آن وارد شده و از این جهت از فارسی ادبی متداول در ایران متمایز شده است. این تفاوتها اندکی مربوط به چگونگی تلفظ و ادای واکهاست که با تلفظ نواحی شرقی و شمال شرقی ایران در اکثر موارد همانند است. تفاوتهای دیگر از نظر لغات و اصطلاحات محلی است که در زبان ادبی افغانستان وارد شده است. دیگر آنکه بعضی از کلمات و اصطلاحات علمی و فنی دنیای امروز در فارسی ایران از زبان فرانسوی اخذ و اقتباس شده، و همانها را در زبان دری افغانستان به سبب ارتباطی که در طی یکی دو قرن اخیر با هندوستان داشته است، از زبان انگلیسی گرفته اند. به این طریق در واژگان فارسی و دری اندک اختلافی وجود دارد. این اختلافها با ارتباط فرهنگی میان دو ملت دوست و برادر و همنژاد و همزبان و همدین بتدریج کمتر می شود.

 

شمار مردمی که در کشور افغانستان به زبان فارسی دری متلکم هستند به موجب آمارهای اخیر در حدود 5 میلیون نفر است. اما همه سکنه آن سرزمین این زبان را می دانند و بکار میبرند. در سالهای اخیر در افغانستان برای اصطلاحات جدید اداری و علمی و فنی الفاظی وضع کرده اند که غالباً ریشه و ساخت آنها از زبان پشتو اخذ شده است. مانند کلمات { پوهنجی، پوهنتون، پوهاند، پوهنوال } در مقابل اصطلاحات ایرانی { دانشکده، دانشگاه، استاد، دانشیار } و غیره.

 

5. بلوچی: بلوچی از گویشهای ایرانی شمال غربی شمرده می شود اما در زمانهای تاریخی نشانه متکلمان به این گویش را در مشرق ایران می بینیم. در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتابهای جغرافیائی از این قوم (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد می شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره های دریای عمان رسیده و در همانجا اقامت کردند. اکنون قسمتی از بلوچان در دورترین قسمت جنوب شرقی ایران و قسمتی دیگر در غرب کشور پاکستان امروزی جای دارند. مجموع این ناحیه بلوچستان خوانده می شود که بر حسب مرزهای سیاسی به بلوچستان ایران، و بلوچستان پاکستان تقسیم می شود. گروهی از بلوچان نیز در قسمت جنوبی افغانستان و جنوب غربی پنجاب و طوایفی از آنها نیز در کرمان و لارستان و سیستان و خراسان سکونت دارند. بعضی مهاجران بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش به گرگان و حتی جمهوری ترکمنستان رفته و در آن نواحی ساکن شده اند.

 

بلوچی را به دو گروه اصلی تقسیم می توان کرد: شرقی، یا شمال شرقی، و غربی، یا جنوب غربی، مجموع مردم بلوچی زبان را به یک و نیم میلیون تا دو و نیم میلیون نفر تخمین کرده اند. اما این رقمها اعتبار قطعی ندارند.

 

6. تاتی: در سرزمین آذربایجان نیز یکی دیگر از زبانها یا گویشهای ایرانی رایج است که تاتی خوانده میشود. متکلمان به این زبان در جمهوری آذربایجان (شمال شرقی شبه جزیره آبشوران) و بعضی از نقاط داغستان سکونت دارند. در بعضی از روستاهای آذربایجان ایران نیز زبان تاتی هنوز رایج است.

 

روی هم رفته زبان تاتی را در حدود یکصد و ده هزار نفر در جمهوریهای شوری سابق به عنوان زبان مادری بکار میبرند.

 

7. تالشی: در جلگه لنکران و سرزمین آذربایجان شوروی یک زبان ایرانی دیگر متداول است که طالشی خوانده میشود و در قسمت جنوب غربی دریای خزر و در مرز ایران و شوروی نیز گروهی به این زبان تکلم می کنند. عده گویندگان این زبان را تا 150 هزار نفر تخمین کرده اند که از آنجمله نزدیک 100 هزار نفر در جمهوریهای شوری به سر میبرند.

 

زبان تالشی از جمله زبانهای ایرانی شمال غربی است که در زمانهای قبل (تا حدود قرن دهم هجری) در سرزمین آذربایجان رایج بوده و از آن پس جای خود را به یکی از گویشهای ترکی داده است. آثاری از این زبان بصورت دو بیتی هایی منسوب به ناحیه اردبیل و متعلق به قرن هشتم هجری در دست است.

 

8. گیلکی: از گویشهای ایرانی است که در قسمت گیلان و دیلمستان متداول بوده و هنوز مردم استان گیلان آن را در گفتار به عنوان زبان مادری خود بکار میبرند. گیلکی خود به چند شعبه منقسم است که با یکدیگر اندک اختلافی دارند. شماره مردم گیلکی زبان از یک میلیون نفر تجاوز می کند؛ اما اکثریت قاطع آنها زبان رسمی ایران یعنی فارسی را نیز میدانند. از زبان گیلکی دو بیتی هایی معروف به "شرفشاهی" در دست است که به شاعری موسوم یا ملقب به "شرفشاه" منسوب می شود. در قرن اخیر بعضی از شاعران محلی مانند "کسمائی" به این گویش اشعار سیاسی و وطنی سروده اند.

 

9. طبری یا مازندرانی: یکی دیگر از گویشهای ایرانی کرانه دریای خزر است که در استان مازندران کنونی و طبرستان قدیم متداول است. این گویش در شهرها و نواحی کوهستانی چه در تلفظ و چه در واژگان اختلافی دارد. در قسمت شهر نشین تأثیر شدید زبان فارسی دری دیده می شود که بتدریج جای گویش محلی را می گیرد.

 

زبان طبری در زمانهای گذشته دارای آثار ادبی قابل توجی بوده است. کتاب مرزبان نامه نخست به این زبان تألیف شده و سپس آنرا در قرن هفتم هجری به فارسی دری برگردانده اند. در "قابوسنامه" و "تاریخ طبرستان" ابن اسفندیار و مآخذ دیگر نیز شعرهایی به این زبان هست. در زمان معاصر مردم مازندران شعرهایی به زبان محلی خود در یاد دارند و میخوانند که عنوان عام "امیری" به آنها داده می شود و همه را، اگر چه از روی خصوصیات زبان شناسی به یک زمان و یک شخص نمی توان نسبت داد؛ به شاعری موسوم به "امیر پازواری" منسوب می کنند.

 

شماره متکلمان به گویش طبری را به یقین نمیتوان تعیین کرد. اما در هر حال از یک میلیون متجاوز است. همه ایشان زبان رسمی کشور ایران یعنی فارسی را نیز میدانند و بکار می برند.

 

طبری را با گیلکی از یک گروه می شمارند و عنوان عام "گویشهای کناره خزر" به آنها میدهند.

 

10. پشتو: زبان پشتو که افغانی هم خوانده می شود در نواحی جنوبی و مرکزی کشور افغانستان و قسمت شمال غربی پاکستان متداول است. گروهی از پشتو زبانان در بلوچستان و معدودی در چترال و کشمیر و کناره مرزهای ایران و افغانستان سکونت دارند. قدیمی ترین آثار زبان پشتو از قرنهای نهم و دهم هجری است. در طی قرون متمادی پشتو تنها در گفتار بکار میرفته و آثار ادبی به این زبان بسیار اندک بوده است. تنها از سی چهل سال پیش بود که دولت افغانستان پشتو را زبان رسمی کشور قرار داد و از آن پس روزنامه، کتاب و آثار ادبی به این زبان پدید آمد و تدریس آن در آموزشگاهها معمول شد.

 

زبان پشتو چه از نظر واک شناسی و چه از نظر ساختمان دستوری با زبانهای دیگر ایرانی تفاوتهایی دارد که اینجا مجال بحث درباره آن نیست. این زبان را معمولاً به دو گروه غربی (یا جنوب غربی) و شرقی (شمال شرقی) تقسیم میکنند. گویش مهم گروه غربی، گویش قندهاری است و در گروه شرقی گویش پیشاوری اهمیت دارد. اختلاف میان این دو گروه هم در چگونگی ادای واکها و هم در بعضی نکات دستوری است. از آن جمله همین نام یا عنوان زبان است که در قندهاری « پختو » و در پیشاوری « پشتو » تلفظ می شود.

 

در قانون اساسی جدید افغانستان هر دو زبان رایج آن کشور، یعنی دری و پشتو به عنوان زبانهای رسمی ملی پذیرفته شده است.

 

11. آسی: در قسمتهایی از سرزمین قفقاز بقایای یکی از زبانهای ایرانی هنوز متداول است. این زبان « آسی » خوانده می شود. گویندگان این زبان قسمتی در جمهوری آستی شمال و قسمتی در جمهوری گرجستان که ناحیه خودمختار «آستی جنوبی» خوانده می شود، سکونت دارند. زبان آسی به دو گویش اصلی تقسیم می شود که یکی را « ایرونی » و آن یک را « دیگوری » میخوانند.

 

گویشی که بیشتر جنبه ادبی دارد « ایرونی » است. زبان آسی را دنباله زبان سکائی باستان می شمارند، و در هر حال کی از شعبه های زبانهای ایرانی است. شماره متکلمان به این زبان اندکی بیش از چهل هزار نفر است.

 

گوشهای مرکزی ایران

 

در روستاها و شهرکهای مرکز ایران و آبادیهای پراکنده در حاشیه کویر گویشهای متعددی هنوز باقی است که غالباً شماره متکلمان آنها اندک است و هر یک خصوصیاتی دارند، از آن جمله:

 

12. گویشهای میان کاشان و اصفهان: در این نواحی گویشهای روستاهای وینشون، قرود، کشه، زفره، سده، گز، کفرون و گویشهای محلات، خوانسار، سو، لیمه، جوشقان در خور ذکر است که درباره آنها تحقیقات و مطالعاتی کم یا بیش انجام گرفته است.

 

13. گویش یزدی: که با گویش زرتشتیان یزد و کرمان یکی است با اندک اختلافاتی در تلفظ.

 

14. نائینی و انارکی: میان اصفهان و یزد.

 

15. نطنزی، یارندی و فریزندی: شمال غربی نائین.

 

16. خوری و مهرجانی: در قراء خور و مهرجان (در ناحیه بیابانک)

 

17. گویشهای حوزه شهر سمنان:  شامل سمنانی، لاسگردی، سرخه ای، سنگسری و شهمیرزادی.

 

18. گویشهای حوزه اراک: شامل گویشهای وفس، آشتیان و تفرش.

 

19. تاکستانی: در جنوب غربی قزوین - و اشتهاردی در نزدیکی آن.

 

گویشهای سرزمین فارس

 

20. در بعضی از روستاهای استان فارس گویشهای خاصی هست که با وجود زبان جاری سراسر آن استان که فارسی است هنوز بر جا مانده اند؛ اگر چه هرگز کتابت نداشته و مقام زبان دری نیافته اند. اینها عبارتند از گویشهای متداول در روستاهای شمغون، پاپون، ماسرم، بورینگون و بعضی دهکده های دیگر. این گویشها همه از گروه جنوب غربی شمرده می شوند. اما بعضی دیگر مانند "سیوندی" در قریه سیوند (50 کیلومتری شمال شیراز) از جمله گویشهای شمال غربی است که شاید بر اثر مهاجرت در آن ناحیه رواج یافته و باقی مانده باشد.

 

در ناحیه باشکرد (واقع در جنوب شرقی خلیج فارس) نیز گویشهای باشکردی وجود دارد که خود به دو گروه جنوبی و شمالی تقسیم می شود و دارای مختصاتی است که آنها را از گویشهای دیگر ایرانی مشخص و متمایز می کند.

 

زبانهای پامیری

 

در دورترین نقاط شمال شرقی جغرافیائی ایران، یعنی در ناحیه کوهستانی مجاور پامیر، که اکنون جزء دو کشور تاجیکستان و افغانستان و قسمتی در آن سوی مرز این کشورها با چین است گویشهای متعدد ایرانی هنوز بر جا مانده است.

 

از آن جمله است:

 

21. شغنانی: در دو کرانه رود پنج آب و بخش علیا و سفلای خوردگ.

 

22. روشانی: در هر دو کرانه رود پنج آب پائین تر از منطقه شغنان.

 

23. برتنگی: دره برتنگ.

 

24. ارشری: در قسمت بالای مسیر رود برتنگ.

 

25. سریکلی: در استان سین تسزیان (مغرب چین).

 

26. یزغلامی: در امتداد مسیر رود یزغلام که شاخه راست پنج آب است.

 

27. اشکاشمی: در پیچ رود پنج آب و سرچشمه رود وردوج در خاک افغانستان.

 

28. وخانی: در امتداد سرچشمه رود پنج آب و اندکی در چترال و جمو و کشمیر و استان سین تسزیان. اختلاف میان بعضی از این گویشها گاهی تا آنجاست که متکلمان به آنها گفتار یکدیگر را نمی فهمند و غالباً زبان مشترک فارسی آن نواحی - یعنی تاجیکی - را برای روابط میان خود بکار میبرند.

 

گویشهای دیگر ایرانی

 

29. مونجانی: گویش عده معدودی است که در مونجان واقع در سرچشمه رود کوکجه - شمال شرقی افغانستان - سکونت دارند.

 

30. یغنابی: گویشی است متداول میان ساکنان دره یغناب و چند آبادی مجاور آن واقع در جمهوری تاجیکستان - شمال شهر دوشنبه - و این گویش خود به دو شعبه شرقی و غربی تقسیم می شود.

 

31. پراچی: میان نواحی فارسی زبان و پشتو زبان و هندی زبان، در چند روستا واقع در شمال کابل هنوز گروه معدودی به این گویش متکلم هستند، اما همه ایشان زبان فارسی (دری - تاجیکی) را نیز میدانند و برای ارتباط میان خود و اقوام همسایه بکار می برند.

 

32. ارموی: گویشی است متداول میان قوم کوچکی که در جنوب کابل و نقاطی از پاکستان سکونت دارند و کم کم بعضی به فارسی و بعضی به پشتو متکلم می شوند و گویش خود را ترک و فراموش می کنند.

 

33. کومزاری: یگانه گویش ایرانی باقی مانده در جنوب خلیج فارس یعنی در شمالی ترین قسمت شبه جزیره عمان است. یک قبیله بدوی در این منطقه (کرانه جنوبی تنگه هرمز - روبروی بندرعباس) به این گویش سخن می گویند.

 

34. زازا: (در نواحی سیورک، چبخچور، کر) و گورانی (در کندوله، پاوه، اورامان، تل هدشک) گویشهای متعددی که به هم نزدیک هستند و غالب آنها با گویشهای کردی آمیخته اند.

 

 

 

درباره رابطه گویشهای ایرانی امروز با یکدیگر و طبقه بندی آنها با وجود تحقیقات و مطالعاتی که انجام گرفته است هنوز نظر صریح و قطعی نمی توان داشت. تنها شاید بتوان گفت که بعضی از گویشهائی که جزء گروه مرکزی شمرده می شوند دنباله گروهی از گویشهای ایرانی میانه هستند که شامل گویش پهلونیک نیز بوده است، اما هیچ یک از گویشهای جدید که تاکنون مورد مطالعه قرار گرفته دنباله مستقیم پهلوانیک شمرده نمی شود. فارسی نو یا فارسی دری، که دنباله زبان فرهنگی و اداری و بازرگانی دوره ساسانیان است و خود حاصل تحول و تکامل یکی از گویشهای جنوب غربی است؛ بر همه گویشهای محلی غلبه یافته، هر چند، چنانکه در تکوین هر زبان ادبی و رسمی طبیعی و جاری است، کلمات بسیاری را از گویشهای شمال غربی و شمال شرقی اخذ و اقتباس کرده است.

راز نامریی بودن هواپیماهای استیلت (Stealth)

 

هواپیمای استیلت با هدف جذب و انحراف امواج رادار با استفاده از تکنولوژی ای بنام استیلت (stealth) طراحی شده است. استیلت، تکنیکی است که در هواپیما، کشتی و موشک به منظور جلوگیری از ردیابی توسط رادار یا دیگر روش های تشخیص، مورد استفاده قرار می گیرد.

 

در واقع هواپیماهای استیلت - یا سایر ادواتی که از این ویژگی بهره می گیرند - کاملا نامرئی نیستند، بلکه با به کارگیری تکنولوژی های خاصی، شناسایی آنها سخت تر است. به طور کلی می توان گفت هدف اصلی این است که به هواپیما اجازه داده شود تا عملیات مورد حمله خود را بدون شناسایی شدن و با موفقیت به انجام برساند. این سیستم طی جنگ خلیج فارس در سال 1991 مورد استفاده بسیار قرار گرفت و کارایی خود را نشان داد هرچند از آن زمان به بعد کمتر به کار رفته است، اما کشورهایی چون آمریکا، روسیه، چین و چند کشور دیگر کماکان به توسعه هواپیماهای استیلت ادامه داده اند.

 

روش اصلی به کار گرفته شده در تکنولوژی استیلت در هواپیماهای مدرن، پوشاندن سطح بیرونی آنها با لایه ای از یک ماده جذب کننده بسیار قوی است. لازم به ذکر است که استفاده از این ماده هزینه نگهداری هواپیما را چندین برابر می کند. طراحی بدنه هواپیما نیز خود تاثیر بسیاری در منحرف کردن امواج رادار دارد بطوری که برخی از انوع خاص هواپیماها، مانند F-117 به دلیل شکل ظاهری که دارند سیگنالهای رادار را به طور عمودی از منبع منحرف می کنند، با این کار سیگنال ها به سمت گیرنده رادار منعکس نخواهند شد.

 

در هواپیماهای استیلت امروزی از روش های متفاوتی برای مشکل تر کردن عملیات تعقیب و ردیابی آنها، استفاده می شود که برخی از مهمترین آنها عبارتند از :

 

- بخارات خروجی گرم، درون محفظه ای، قبل از حرکت هواپیما خنک می شوند در نتیجه، علائم مادون قرمز هواپیماهای استیلت به حداقل می رسد.

 

- هواپیماهای استیلت به منظور مخفی ماندن، معمولا به رنگ تیره هستند و شب ها به پرواز در می آیند.

 

- هواپیماهای استیلتی از قبیل F-117 و بمب افکن B-2، مافوق صوت نیستند، موتور کمکی ندارند و دهانه آنها طوری تنظیم شده که سر و صدای کمتری داشته باشند و از طریق امواج صوتی نیز قابل شناسائی نباشند.

 

در حالیکه گفته می شود اولین هواپیمای استیلت ساخته شده احتمالا Horten Ho 229 و بمب افکن Avro Vulcan ساخت کشور انگلستان در سال دهه 1960 بوده اند، اما نسل اول هواپیماهای استیلت مدرن طراحی شده، شامل F-117 Nighthawk و MBB Lamypridae هستند که ماده جذب کننده ای که در آنها استفاده شده باعث تقلیل سیگنال رادار و انحراف امواج آن از فرستنده می گردد.

 

 

نسل دوم هواپیماهای استیلت مدرن که از میان آنها می توان به B-2 Spirit و F-22 Raptor اشاره کرد، از یک سیستم کامپیوتری بسیار پیچیده برای واکنش به رادارها استفاده می کنند و قادرند سطوح منحنی را نیز در برگیرند. به همین دلیل هواپیماهای نسل دوم آیرودینامیک تر از نسل اول که تنها دربرگیرنده سطوح صاف بودند، هستند.

 

تا کنون روش های بسیاری برای شناسایی این هواپیماها مورد بررسی قرار گرفته است، کشورهای استرالیا و روسیه اعلام کرده اند که موفق به توسعه تکنیک هایی شده اند که تکان های هواپیما را در مسیرهای طولانی شناسایی کرده و تکنولوژی استیلت را خنثی می کند. رادارهای Passive که فرستنده آنها مانند رادارهای معمولی در خود رادار قرار ندارد به عنوان بهترین شناسائی کننده هواپیماهای استیلت ، شناخته شده اند.

 

از آنجائیکه تکنولوژی استیلت انرژی امواج رادار را از افق دید فرستنده به بیرون منعکس می کند و باعث افزایش مسیرهای انعکاسی سیگنال رادار (Radar Cross Section) در چندین جهت می شود لذا رادارهای Passive با داشتن تعداد بیشتری گیرنده در مکانهای مختلف قادر به تشخیص آنها هستند. (در واقع خاصیت اصلی این رادارها آن است که انعکاس های غیر هم مسیر رفت را هم می توانند تشخصی دهند.) به علاوه بنظر می رسد چنانچ از سیگنالهای تلویزیونی فرکانس پایین و یا سیگنال های FM رادیویی و یا حتی منابع تولید نوری بعنوان سیگنال رادار استفاده شود جسم استیلت RCS بیشتری نسبت به آن نشان می دهد و لذا شناسایی آن بسیار ساده تر خواهد شد.

هفت ‌راز جهانی افراد خوش شانس!

همگی ما افرادی را دیده‌ایم که همیشه خوش‌شانس هستند. این افراد کسانی هستند که همواره موانع را ‌از پیش‌پا برداشته و بسیار کمتر از دیگران ناامید می‌شوند و به نظر می‌رسد که موفقیت، راحت‌تر به سمت ‌آنها می‌آید. گویی موقعیت‌های خوب مرتبا به آنها روی می‌آورد البته آنها سخت کار می‌کنند، اما این توضیح ‌کاملی در مقابل رفتار روزگار با آنها نیست، چراکه خیلی از مواقع به نظر می‌رسد که لیاقت و شایستگی یک ‌سری افراد دیگر از آنها بیشتر است. ‌شاید برخی تصور کنند که این افراد از بدو تولد به اصطلاح "پیشانی‌نوشتشان" خوب بوده، اما ‌خوشحال باشید چراکه چنین چیزی صحت ندارد و سرنوشت کسی از بدو تولد رقم نمی‌خورد بلکه ‌افراد خوش‌اقبال تنها 7 راز ساده دارند که شما هم می‌توانید آنها را در زندگی خود به کار ببندید و شانس و ‌اقبال را در زندگی تجربه کنید.

راز اول: افراد خوش‌اقبال به شانس اعتقادی ندارند! اخیرا محققی با 10 تاجر موفق به منظور تالیف ‌کتابی درخصوص "نقش شانس در موفقیت" مصاحبه کرد. تقریبا هیچ یک از آنها به شانس اعتقادی ‌نداشتند، بلکه تنها راجع به جریانی از اتفاقات غیرمنتظره صحبت می‌کردند که به صورت روزمره در زندگی آنها ‌رخ می‌دهد. به نظر می‌رسید که آنها دوست نداشتند از کلمه "شانس" استفاده کنند چراکه در این صورت ‌راهی برای کنترل آن وجود ندارد، اما آنها یاد گرفته‌اند که کنترل این جریان غیرمنتظره ممکن است. مهم ‌نیست که این جریان را چه می‌نامید بلکه مهم این است که این جریان برای شما هم رخ دهد.

 راز دوم: اتفاقات بد برای آنها هم رخ می‌دهد. چند راه برای خوش‌شانس بودن وجود دارد. مفیدترین و ‌معمول‌ترین راه، یافتن فرصت در درون مشکلات است. همیشه در دل مشکلات، معجزه‌ای وجود ‌دارد. همه شانس‌های ‌بزرگ در حل مشکلات بزرگ نهفته هستند. به نظر می‌رسد که تشخیص مشکلات و نیازهای اساسی و ‌تبدیل آنها به یک فرصت بهترین تعریف برای شانس باشد.

راز سوم: بیشتر افراد به خاطر ترس از شکست، کار را رها می‌کنند. اگر ندانید که درصد موفق ‌شدنتان چقدر است تا چه حد حاضر به شروع یک کار و ادامه آن هستید؟ خیلی از مواقع رخ می‌دهد که ‌برخی چیزهایی که ما از آنها به عنوان شکست یاد می‌کنیم در واقع زود رها کردن آن کار بوده است. قبل از ‌اینکه واقعا شکست بخوریم در اکثر مواقع ما به قدر کافی تلاش نمی‌کنیم و هرگز در کل زندگی‌مان ‌شکست واقعی را متحمل نمی‌شویم، فقط کار را زود رها می‌کنیم و به تلاش خود ادامه نمی‌دهیم.آیا با ادامه تلاش و نترسیدن از شکست احتمالی، ‌امکان موفقیت بیشتر نمی‌شد؟ مطمئن باشید که با این طرز تفکر، زندگی‌تان شروع به تغییر می‌کند و درصد ‌موفقیت‌تان بالا می‌رود و بالطبع شانس‌تان بیشتر می‌شود.

راز چهارم : شرط‌بندی روی بازنده‌ها، شما را بازنده می‌کند.افراد خوش‌شانس دوردست‌ها را دیده و ‌شرط‌بندی می‌کنند؛ اما یک شرط‌بندی حساب شده! این افراد، محکم و سرسخت هستند اما می‌دانند که ‌چگونه باید موقعیت‌ها را تشخیص داده و طبقه‌بندی کنند.چه چیزی یک موقعیت خوب را می‌سازد؟ اول باید ببینید که کارتان باعث یک مشکل شایع و گسترده می‌شود؟ ‌دوم اینکه آیا افرادی که آن مشکل را دارند حاضرند پول کافی برای حل مشکل‌ خود‌ بپردازند؟ ‌سوم اینکه آیا ارتباط با افرادی که آن مشکل خاص را دارند راحت است؟ ‌چهارم اینکه آیا راه‌حل مورد نظر واقعا مفید است؟اگر نتوانستید به تمامی این سوال‌ها پاسخ دهید باید ‌بدانید که خواهید باخت و شانس به شما روی نخواهد آورد‌.

راز پنجم: بهترین موقعیت‌ها و شانس‌ها از طریق دیگران به شخص روی می‌آورند. شانس خوب ‌تقریبا هرگز در تنهایی به سراغ ما نمی‌آید. مطمئنا تعداد زیادی از مردم مقدار قابل‌توجهی پول را در خیابان یا ‌در باغچه حیاط‌شان پیدا نمی‌کنند یا در قرعه‌کشی‌ها برنده نمی‌شوند. در عوض، شانس اغلب در قالب ‌فرصت به افراد روی می‌آورد. اغلب یک ایده مناسب که منجر به یک شانس خوب می‌شود، به خاطر ناراضی ‌بودن دیگران از شرایط، در ذهن شما شکل می‌گیرد.

راز ششم: شانس خوب به سراغ کسانی می‌رود که آمادگی لازم را دارند. فرض کنید که شما به ‌عنوان یک بازیگر آماتور در یک تئاتر محلی مشغول به نقش آفرینی هستید. یک تولید‌کننده بزرگ سینما بر ‌حسب یک اتفاق تصمیم می‌گیرد که به دیدن نمایش شما بیاید و بعد چیز خاصی را در بازی شما کشف ‌می‌کند که منجر به قرار ملاقات با شما و سپس پیشنهاد یک تست سینمایی می‌شود. آیا شما برای یک ‌چنین موقعیتی آماده شده، تحصیل‌کرده یا مهارت خاصی را آموخته بودید؟ نه؛ شما تنها مسیری را آغاز کرده ‌بودید. اگر شما کاری را آغاز کنید احتمال اینکه آن را خوب انجام دهید وجود دارد. در واقع شما یک گام به ‌سمت رویاهایتان برداشته‌اید. اما اگر این کار را آغاز نمی‌کردید، خوب موقعیت‌های بعدی هم مسلما برایتان ‌رخ نمی‌داد.

راز هفتم: شما هم می‌‌توانید چیزهای خوب را جذب کنید.تمام حرف سر این مطلب است که سعی ‌کنید در درون حوادث بد، فرصت‌ها را بیابید و مهارت‌هایتان را بهبود دهید. همه افراد موفق، همواره روی آنچه ‌می‌خواهند تمرکز می‌کنند و با تلاش زیاد به آنچه می‌خواهند می‌رسند، بنابراین موفقیت و شانس‌شان ‌تصادفی نیست. اکثر افراد موفق، صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوند چند دقیقه را صرف فکر کردن به اهداف ‌و ارزش‌هایشان می‌کنند. سعی کنید مسئولیت موارد بد و نامطلوب در زندگی خود را بر عهده بگیرید. اگر ‌اکنون درموقعیت ناراحت‌کننده‌ای به سر می‌برید هرگز توان تغییر آن را نخواهید داشت مگر اینکه واقعیت‌ را ‌بپذیرید که اتفاقات بد ایجاد شده را، شما خلق کرد‌ه‌اید. به خود بقبولانید که شما هم مشکلاتی را ایجاد ‌می‌کنید، در این هنگام است که شما می‌توانید آن شرایط را تغییر دهید.