صفحه رسمی علی اکبر خاکی
صفحه رسمی علی اکبر خاکی

صفحه رسمی علی اکبر خاکی

دانلود سرود زیبای رضا رضا با اجرای گروه سرود آباده



دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی

من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی

قربون صفات برم از راه دوری اومدم

جای دوری نمی ره اگه به من نگاه کنی

دل من زندونیه تویی که تنها می تونی

قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی

می شه کنج حرمت گوشه قلب من باشه

می شه قلب من و مثل گنبد طلا کنی

تو غریبی و منم غریبم اما چی می شه

این دل غریبه رو با دلت آشنا کنی

دوست دارم تو ایون آینه ات از صبح تا غروب

من با تو صفا کنم تو هم منو دعا کنی

دلمو گره زدم به پنجرت دارم می رم

دوست دارم تا من میام زود گره ها رو وا کنی

دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همیشه

من رضا رضا بگم تو هم منو صدا کنی

چی می شه اگه منو راهی کربلا کنی

یا علی موس الرضا می شه به من نگاه کنی

اونقده رضا می گم تا دردمو دوا کنی



یادش بخیر اون موقع ها کاغذ استسیل بود... الآن کپی و پیست. مثلا همین مطلبی که می بینید از 1360s.blog.ir کپی شده.

گوشه ای از فضائل اخلاقی امام محمد باقر (علیه السلام)





امام محمد باقر(ع)،در سن پنجاه و هفت سالگى به شهادت رسید

 

گوشه ای از فضائل اخلاقی امام محمد باقر (علیه السلام)
خداوند هیچ بنده ‏اى را براى عهده‏ دار شدن مقام امامت بر نمى ‏گزیند و او را حجّت آشکار خویش بر آفریدگانش قرار نمى‏ دهد، مگر آن که صفات پسندیده و مکارم اخلاق در وجود او به کمال رسیده باشد و سخن و عملش مطابق حقّ و صلاح باشد.

 

ابن شهر آشوب درباره امام محمد باقر (علیه السلام) مى‏ گوید: او راست‌گوترین، گشاده ‏روترین، بخشنده ‏ترین و عالم‌ترین مردمان بود، همواره ذکر حقّ بر زبانش جارى بود و غذا خوردن یا صحبت با مردم مانع از ذکر وى نبود، مراتب بخشندگى و بزرگوارى آن امام در میان مردم زبانزد بود و هیچ گاه از صله دادن به برادران و دیدارکنندگان و آرزومندان به ستوه نمى ‏آمد، بسیار خاضع و خاشع بود و همواره اهل بیت خود را به تلاوت قرآن فرمان مى ‏داد و هر کس نمى ‏توانست مى ‏فرمود، ذکر بگوید.

 

امام محمد باقر (علیه السلام) بنده مطیع سر به فرمان حقّ بود تا آن جا که نقل شده، روزى یکى از فرزندان حضرت به شدّت بیمار بود و امام بر فراز بسترش نگران و اندوهگین به سر مى ‏برد، ولى پس از درگذشت آن طفل، امام با رویى گشاده با مردم مواجه شد، مردم که از این امر متعجّب شده بودند از علّت آن سؤال کردند، امام (علیه السلام) فرمود: ما به زندگى بستگان خود علاقه‏ مندیم و امیدواریم سالم بمانند و بهبودى یابند، امّا وقتى حکم خدا بر فوت آنها قرار گرفت، به آنچه او دوست مى ‏دارد گردن مى ‏نهیم و راضى هستیم.

 

معاشرت امام محمد باقر (علیه السلام) با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مى ‏نمود و مى‏ فرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مى ‏کنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مى ‏ریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى‏ نگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مى ‏کرد خودش بسم اللَّه مى‏ گفت و با آنان همکارى مى ‏کرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]

امام محمد باقر (علیه السلام)، همواره در طلب روزى حلال مى‏ کوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.

 

آرامگاه امام محمد باقر(ع) در قبرستان بقیع واقع است

 

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام محمد باقر (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.


شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.


پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
منبع : islampedia.ir

شهادت حضرت علی اکبر (ع)





حضرت علی اکبر(ع) از نظر ظاهر و خلق و خوی بیشترین شباهت را به پیامبراسلام داشته است

 

شهادت حضرت علی اکبر (ع)

علی بن حسین (به عربی علی بن الحسین؛ ۱۱ شعبان ۳۶ هجری قمری – ۱۰ محرم ۶۱ هجری قمری) معروف به علی‌اکبر فرزند ارشد حسین بن علی و مادرش لیلا دختر ابی مره است. حضرت علی اکبر (ع) در حالی که ۲۵ سال سن داشت اولین نفر از بنی‌هاشم بود که به میدان نبرد در واقعه کربلا رفت و شهید شد.

 

- نحوه شهادت حضرت علی اکبر (ع)

یاران ابی عبدالله به شهادت رسیدند و جز خانواده اش که اولاد علی (ع) اولاد جعفر بن ابیطالب، اولاد عقیل و امام حسن (ع) بودند، دیگر کسی نمانده بود همگی آنها گرد آمدند و تصمیم به جنگ گرفتند ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اکبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر کدام از اصحاب که اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند، ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مکث کردن به او اذن می دهد.

 

راوی می گوید امام حسین (ع) نگاه ناامیدی به او کرد و اشکش سرازیر شد و روی مبارک را به سوی آسمان بلند  کرد و فرمود: خدایا گواه این مردم باش. خدایا جوانی به مقابل آنها می رود که شبیه ترین مردم به پیغمبر می باشد از نظر خلقت، و اخلاق و گفتار و ما هر وقت مشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به روی او نگاه می کردیم بار خدایا برکات زمین را از این قوم دریغ بدار و میان آنها جدایی افکن و آنها را پاره پاره کن، روش آنها را ناستوده کن.

 

سپس به عمر سعد فریاد زد از ما چه می خواهی ؟ خداوند نسلت را قطع کند و عملت را نامبارک کند و کسی را بر تو مسلط کند که در بسترت سرت را ببرد همچنان که پیوند مرا گسستی و خویشاوندی مرا با پیامبر (ص) مراعات نکردی. و بالاخره نوبت علی اکبر می رسد او در ظهر عاشورا و جلوی پدر به سوی میدان ستیز می رود و از خود شجاعتها نشان می دهد ، علی اکبر بر لشگر حمله ور می شود رجزی چنین می خواند:
انا علی ابن الحسین بن علی – نحن و بیت الله اولی بالنبی - من شبث و شمر ذاک الدنی - و مشر ذالک الدنی – اضربکم بالسیف حتی ینثنی ضرب غلام هاشمی علوی – ولا ازال الیوم احمی عن ابی تالله لا یحکم فینا ابن الدعی

 

منم علی بن الحسین بن علی – ما به خدا هستیم اولی به نبی – از شبث و شمر همان پست دنی – تا خم شود تیغ ز غم چون زدنی (من آنقدر بر شما شمشیر می زنم تا شمشیر در پیچ و تاب افتد) همچون جوانی هاشمی علوی (آنهم شمشیر زدنی مانند جوان هاشمی علوی) – خود نسپاریم بر آن ابن دعی (پسر زیاد لاف زن گزافگو)

 

علی اکبر، چندین بار حمله کرد و جمع بسیاری را کشت بطوریکه مردم از بسیاری کشتگان خودشان به خروش آمدند در روایتی با تشنگی ای که داشت صد و بیست نفر از آنان را کشت سپس نزد پدر برگشت در حالیکه زخم بسیاری برداشته بود عرض کرد ای پدر العطش قد قَتَلنی و ثقل الحدید اجهدنی، نهل الی شربه من الماء سبیلُ اتقوی بها. حضرت علی اکبر بسیاری از سپاه دشمن را کشت،  ضربتها خورد، در حالیکه دهانش خشک است از میدان بر می گردد از پدر تمنایی می کند پدر جان تشنگی مرا دارد می کشد و سنگینی این سلاح توانم را گرفته آیا جرعه آبی است بنوشم تا نیرو بگیرم و به دشمنان بتازم .

 

حضرت علی اکبر(ع) اولین نفر از بنی‌هاشم بود که به میدان نبرد در واقعه کربلا رفت و شهید شد

 

راوی می گوید: فبکی الحسین و قال و اغوثاه یا بنی ، قاتل قلیلاً فما اسرع ما تلقی جدک مخمدا فیسقیک بکاسه الا و فی شربته لا تظما بعدها ابداً امام گریست و اینچنین به فرزندش پاسخ داد: ای پسر جان اندکی جنگ کن امیدوارم به همین زودی جدت پیامبر را دیدار کنی و از دستش سیراب شوی که دیگر هرگز تشنه نشوی . همینطور روایت شده یا بنی هات لسانک فاخذ  بلسانه فمصد و دفع الیه خاتمه و قال امسکو فی فیک و ارجع الی قتال عندک ، فانی ارجوالک لا تمسی حتی یسقیک جدک بکاسه الا و فی شربه لا تظما بعدها ابدا ای فرزندم زبانت را بیرون آور سپس زبان علی اکبر را در دهان مبارک خود گذاشت و آن را مکید و انگشتر خویش را به او داد و فرمود آن را در دهان خود بگذار و برای جنگ با دشمن برگرد عده ای گفتند امام ، زبان علی اکبر را در کام گرفت تا به او بنماید که کام او از کام فرزندش خشک تر است و با این حالت، همدردی با فرزندش بکند.

 

عده ای گفته اند که در این دم آخر منظور امام این بود که او را به حقایقی آگاه کند که درجات معنوی او را ارتقاء دهد و تمام علوم را به او آموخت چنانچه پیامبر در آخرین لحظات عمر شریفشان علی را در بستر خود خواست و زبان در کام او نهاد و به او حقایقی آموخت که هزار هزار باب علم بود. حضرت علی اکبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا کشتگان را به 200 نفر رساند مردم کوفه از کشتن او خودداری می کردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اکبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اکبر با این همه کشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم.

 

حضرت علی اکبر با شمشیر می تاخت و حمله می کرد تا آنکه مره بن منقذ راه را بر او بست و نیزه ای به او زد و حضرت را از پای در آورد راوی می گوید احتواه الناس فقطعوه باسیافهم سپاه اطراف او را گرفت و با شمشیرهایشان آنقدر به آن جوان زدند تا قطعه قطعه گشت چون جان به گلویش رسید فریاد زد ای پدر جان خداحافظ این جدم رسول الله است که تو را سلام می رساند و می فرماید شتاب کن و نزد ما بیا که جامی هم برای شما در دست دارد سپس فریادی زد و به شهادت رسید.

 

امام بر بالین فرزندش رسید و صورت خود را بر صورت فرزندش گذاشت حمید بن مسلم می گوید روز عاشورا از امام حسین شنیدم که می فرمود ای پسر جان خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند و در برابر خدا ایستادند و در شکستن حرمت پیامبر، بی باکی کردند در اینجا بود که اشک در دیدگان امام حلقه زد و فرمود ای علی اکبر بعد از تو اف بر این دنیا در کتاب روضه الصفا نقل شده است امام بر بالین حضرت با صدای بلند گریست به طوریکه تا آن زمان صدای گریه او را به این بلندی کسی نشنیده بود شیخ مفید می گوید زینب (س) در این هنگام از سرا پرده خیمه شتابان بیرون آمد و فریاد زد یا اخیاه و ابن اخیاه ای برادر وای پسر برادر!! و آمد تا خود را روی پیکر علی اکبر انداخت حسین سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه برگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود برادر خود را بردارید به خیمه ببرید.


 *** مقام علی اکبر و حضرت عباس در حدی است که روایت شده ایشان با زره و سواره منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند تا قدرتی که در شأن آنهاست در معرض دید جانیان قرار دهند چون در کربلا آنچنان که باید نشد قدرت خود را به سپاهیان نشان دهند.

منبع : aviny.com

کرامات و معجزات امام موسی کاظم علیه السلام





امام موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 ه.ق متولد گردید

 

معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام
* اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان (1)
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:
" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."
گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"
فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "
گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "
گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود "
امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار. "


سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم."
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. "
من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "

 

* امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان (2)
ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

 

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!


سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

 

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "

 

مشهورترین لقب امام هفتم(ع)، کاظم و صابر و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوالحسن است

 

*امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده (3)
علی بن مغیره گوید:
همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.
امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ "
زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم."

امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ "
گفت:"آری، آری!"


امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد. زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! "
مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.

 

*امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی (4)
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"
فرمود :"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."
سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."

 

در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."

 

پی نوشت

-----------------------------------

1- بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.

2- بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.

3- حار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.

4- بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.

منبع : daneshnameh.roshd.ir

نحوه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام



امام حسن علیه السلام در سن 47 سالگی به شهادت رسیدند

 

شهادت امام حسن علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید و در قبرستان بقیع (واقع در مدینه) به خاک سپرده شد.

 

مسموم شدن امام حسن علیه السلام توسط جعده
حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن علیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن علیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی علیه السلام روبه رو خواهد شد.


بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام علیه السلام را به شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن علیه السلام را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن علیه السلام را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد.

 

وصیت امام حسن علیه السلام
چون امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین علیه السلام به بالین آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن علیه السلام فرمودند: «خود را در اوّلین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم». در ادامه، این گونه وصیت فرمودند: «گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او سزاوار پرستش است.

هرکه اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هرکه نافرمانی اش کند گم راه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود».

 

دشمنان هنگام دفن بدن مبارک امام حسن علیه السلام جنازه ی آن حضرت را تیر باران نمودند

 

چگونگی دفن امام حسن(ع)
هنگامی که آن حضرت وفات کرد، جنازه اش را روی تابوتی گذاشتند و او را به محلی که پیامبر صلی الله علیه و آله بر جنازه ها نماز می خواند بردند. امام حسین علیه السلام بر جنازه ی آن حضرت نماز خواند و سپس جنازه را کنار قبر رسول خدا حرکت داد و در آنجا اندکی توقف داد.
عایشه خبردار شد که بنی هاشم قصد دارند، جنازه ی حسن علیه السلام را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند. پس بر استری زین کرده سوار شد و به آنجا آمد و گفت:«فرزند خود را از خانه ی من بیرون برید که نباید در اینجا چیزی دفن شود و نباید حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دریده شود».


امام حسین علیه السلام به او فرمود: تو و پدرت، از پیش، حجاب پیامبر صلی الله علیه و آله را دریدید و تو به خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را بردی (مقصود ابوبکر است) که دوست نداشت نزدیک او باشد و خدا از این کار از تو بازخواست خواهد کرد. همانا برادرم حسن علیه السلام ، به من امر کرد که بدنش را نزدیک پدرش بیاورم تا تجدید عهد کند. بدان که برادرم از همه ی مردم به خدا و رسولش و قرآن داناتر بود. او داناتر از این بود که حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره کند. اگر دفن کردن در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از نظر ما جایز بود، می فهمیدی که بر خلاف میل تو او در آنجا دفن می شد. پس امام حسین علیه السلام، بدن مبارک برادر را به سوی بقیع حرکت داد.


تیر باران بدن امام مجتبی علیه السلام
مرحوم علامه مجلسی و محدث قمی و ابن شهر آشوب نوشته اند که، هنگام دفن بدن مبارک امام حسن علیه السلام دستور دادند جنازه ی آن حضرت را تیر باران نمودند، تا جایی که هفتاد تیر از جنازه ی آن حضرت بیرون کشیدند.1
پس بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و جنگ کنند؛ ولی امام حسین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! وصیت برادرم را ضایع نکنید. پس به آنها فرمود: اگر وصیت برادرم نبود، هر آینه او را دفن می کردم و بینی های آنها را به خاک می مالیدم. و آنگاه جنازه را به طرف بقیع حرکت دادند و در کنار جده اش فاطمه ی بنت اسد دفن نمودند.2

 

پاداش زیارت قبر شریف امام حسن علیه السلام
امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل کرد که فرمود:
« امام حسین علیه السلام در هر شب جمعه، قبر امام حسن علیه السلام را زیارت می کرد.»

شیخ طوسی (ره) در کتاب تهذیب روایت می کند: روزی امام حسن علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:
پاداش کسی که ما را زیارت کند چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود:«آن کس که مرا در حال حیات و ممات، زیارت کند یا پدر، یا برادر، یا تو را هنگام زندگی، و بعد از مرگ زیارت کند، بر من سزاوار است که او را در روز قیامت، از حوادث آن روز، نجات دهم...»

 

---------------------------------

پی نوشت ها

1.کشف الغمة، ج 2، ص 161، به نقل از جنابذى از علماى اهل سنت.
2.کشف الغمه، ج 2، ص 160، به نقل از ابن طلحه شافعى.

منابع :

rabana.ir

hawzah.net